جانم برون آمد ز غم آخر به جانان کی رسم

جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان کی رسم؟

عقلم نماند و هوش هم، بر نازنینان کی رسم؟

در جانم از غم خرمنی، صد پاره گشتم دامنی

من بنده ام بی جان تنی تا بر تو، ای جان، کی رسم؟



دیدگاه ها (۲)

مرا از توست هر دم تازه عشقی تو را هر ساعتی حسنی دگر باد....

کارم از تکیه گذشته دلم میخواهد توی بغلت بمیرم....

دلم به اندازه عشقبه اندازه بارانبرایت تنگ استو گاهی وقت ها ک...

ما که امروز به عشق غم تو ساخته ایمفکر فردای خود از سر بدر ان...

عاشقانه های شبنم

بیـــــمار توام ، روی توام درمـانستجان داروی عاشـــقان رخ جا...

نکنم فاش که تو نو گل خندان منیجان من جان جهانی تو و جانان من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط