غم را روانه کردهام به دوردستها

غم را روانه کرده‌ام به دوردست‌ها
نشسته‌ام پشتِ پنجره‌ی بهار
بوسه می‌زنم بر شعر، گل، قهوه و موسیقی
و مُشت مُشت شادی در خانه می‌پاشم
می‌خندم و به فاصله‌ی من تا من فکر می‌کنم
قهوه‌ام را تلخ سر می‌کشم
و طعمِ گسِ زندگی را فراموش می‌کنم
قوی‌بودن انتخابِ من است!

#با_من_قهوه_میخوری...☕️
دیدگاه ها (۱۳)

«وصله ی جان» یعنی:مرمت کننده ی روح، متعلق به آخرین رگ قلب، چ...

هر شبپنجرہ‌ هاے ملڪوت آسمانبسوے قلبها گشودہ میشود الهے امشب!...

هفت نشانه که میگه :زندگی خوبی داری 👌❣️👌برای همین نعمتهای به ...

🍃الهی لبخند‌ت دوام بیاورد،خنده‌هایت طولانی شود،دست همدیگر را...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط