گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز بی هیچ پولی برایش دانه

گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم... من می گریستم به اینکه حتی او هم محبت مرا از سادگی ام می پندارد...
دیدگاه ها (۱۵)

وسط کوچه مانده ام تنها؛ با من انگار خانه ها قهرند؛ آی بن بست...

صـــدای افتـــادن یـــــخدر لیــــــوان شربت بابـــــونه...

و اگر می نویسم،دوست دارم بدانیدر خلأ دنیای بی جاذبه از نبودن...

پست تگ پیج در مورد دلیل حمایت "" ناموسی "" صهیونیست ها از Pe...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط