یه خاطره طنز
یه خاطره طنز
بچه که بودم رفتم دندون پزشکی وقتی دکتر داشت برام آمپول بی حسی میزد رو عصب پام تاثیر گذاشت هنچین زدم زیر میز و اینا که دکترو میزو همه تشکیلاتش رفتن رو هوا بدبخت دکتره آمپول بی حسی رفت تو دستش بعدش که بلند شد
دست شلو ول اومد جلوم گفت اشکال نداره
بچه که بودم رفتم دندون پزشکی وقتی دکتر داشت برام آمپول بی حسی میزد رو عصب پام تاثیر گذاشت هنچین زدم زیر میز و اینا که دکترو میزو همه تشکیلاتش رفتن رو هوا بدبخت دکتره آمپول بی حسی رفت تو دستش بعدش که بلند شد
دست شلو ول اومد جلوم گفت اشکال نداره
۳.۰k
۰۷ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.