پارت

پارت ۳
پرش زمان ۴ روز
خونه دایی پی دی نیم 🤣
ته ته اومد و نشست روبه روت
کوک هم کنارت بود
داشتی با گوشی بازی میکردی
که صدات کردن برای شام و کمک کردن پا شدی رفتی
بعد شام:
ظرفارو جمع کردین و رفتین پایین
(خونه مامانبزرگت پایینه)
خاله ات (مامان کوک)
گفت که پس فردا خونه ی ما دعوتین و همه بعد چند ساعت رفتن خونه خودشون
فردا:
زودتر رفتی تا به خالت تو غذا پختن کمک کنی
رسیدی خونشون
کوک حموم بود
یکم تو پخت دسر کمک کردی
کوک اومد و گفت
مامان اتو کجاس الان یه جلسه مهم دارم
رفت برگه هاش رو برداره
بهش گفتی میتونم لباستو اتو کنم
گفت دستت درد نکنه
(نویسنده در حال ذوق مرگ شدن 🤣🥲🥹)
لباسشو اتو کردی و دادی بهش
رفت و گفت تا نهار میاد
دیدگاه ها (۳)

پارت ۴ تو آماده کردن ناهار داشتی کمک میکردی که زنگ خونه خور...

💔🙂🥲

عادی ترین مکالمه من دوستم: 🤣

پارت ۲ رسیدین خونه مامانبزرگت از ماشینش پیاده شدی و باهاش خد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط