مست یک دلبر شدم دیوانه گشتم عاقبت

.
مستِ یک دلبر شدم دیوانه گشتم عاقبت
گردِ شمعش سوختم پروانه گشتم عاقبت

رفتم از دستش بگیرم تا گرفتم پر کشید
آشنـا گفتـم شوم بیگـانـه گشتم عاقبت

در خیـال آن شبی بـودم مـرا مهمان کنـد
غـافل ازخود بودم و بی خانه گشتم عاقبت

در پی ات آواره شـد دل نامسلمانی نکـن
بُگذر از مـن، پیرِ آن فـرزانه گشتـم عاقبت

نازنین میبندم این دفتر گذشت ان فصل ما
با نسیمی می روم افسـانه گشتم عـاقبت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💚❤️💚

عۣۗـۙشۣۗـۙقۣۗ ❤💍
دیدگاه ها (۰)

..ديده ام خورشيد را در خواب، تعبيرش تويیخواب دريا و شب مهتاب...

تا حواس همه‌ی شهر به برف هست بیاگرم کن این بغل سرد زمستانی ر...

دلم کلبه ای میخواهدمیان برفهاو در کوهستانی که جز توهیچکس آنج...

‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌خال لب تو راهنمايى است بوسه رااين عقده، طرفه عقد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط