پارت

پارت ۴
عشق شیطان و فرشته


یک روز بعد:
نزوکو: زنیتسو یکی داره در میرنه فکر کنم سانمی باشه

زنیتسو: من باز میکنم

سانمی: سلام زنیتسو بگیر این شمشیر بی صحاب رو (عصبانی)

زنیتسو: سلام سانمی باشه حالا چرا انقد عصبی تو ?

سانمی: تو خونه داشتم موچی لوبیا قرمز میخوردم که کلاغ کاسو گای با ضربه محکم پنجره رو شکست اومد تو خونه

زنیتسو: حالا مگه چی شده دوباره برو یکی بخر واسه خونه ت

سانمی: بدیش اینه بعدش هاشیرای عشق اومد خونه بهم سلام کنه بعدش اومد کنار من بهم کمک کنه شیشه هارو جمع کنه دستش برید اما بعدش ......

زنیتسو: بعدش چی شد سانمی?


نزوکو از اونور حیاط داد زد سلاااام سااااااااااااانمی

مود زنیتسو همون لحظه : کاش به منم اینطوری سلام میداد

سانمی: ولش کن داشتم میگفتم یهو هاشیرای مار اومد تو

زنیتسو: اخ اخ دلم برات میسوزه

نزوکو اونور حیاط : چه پیچیده شد مار رو باد کراشه عشق هم رو مار کراشه? سانمیی هنوز سینگلی?

سانمی: ببند اون گاله رو😑😑😑😑

ادامه دارد ....
لایک یادت نره خوشگل💛💖🤍
دیدگاه ها (۰)

ولی وایب جونگ کوک🐚🔪🥂🎧⛓🥀

هرکی پیجمو دوس داره لایک کنه لایکم نموکونی اخه دلت مویاد🍨🍡🧁🍭

خانواده پدریم تو هیچی برام کم نذاشتن مخصوصا ری*دن به زندگیم🐊...

دختری که آرزو داشت

پارت 14

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط