بوسید سرم را که بگوید نگران بود
بوسید سرم را که بگوید نگران بود
دنبال کسی بود که خود غافل از آن بود
دل بود و گرفتار وفایی که به سر نیست
من بودم و یاری که دلش با دگران بود
هرشب جگرم سوخت از این عشق خیالی
این سیل جگرسوز که از دیده روان بود
من ساکن کوی توام و از تو چه دورم !
میسوزم از این عشق که در برزخ جان بود
هرچند بگویم که تو را دوست ندارم
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان بود
دنبال کسی بود که خود غافل از آن بود
دل بود و گرفتار وفایی که به سر نیست
من بودم و یاری که دلش با دگران بود
هرشب جگرم سوخت از این عشق خیالی
این سیل جگرسوز که از دیده روان بود
من ساکن کوی توام و از تو چه دورم !
میسوزم از این عشق که در برزخ جان بود
هرچند بگویم که تو را دوست ندارم
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان بود
۳۶۸
۰۶ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.