و تو

و تو
آن شعر محالی که هنوز
با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام
چشم بگشای و مرا
باز صدا کن
ای عشق
که من از لهجه ی چشمان تو
شاعر بشوم ...
دیدگاه ها (۱)

-جانِ دلم...میشود کنار هم پیر شویم؟؟+خیالت راحتحتی اگر زمان ...

-جانِ دلم...میشود کنار هم پیر شویم؟؟+خیالت راحتحتی اگر زمان ...

صبح شد من، موهایم را شانه زدم و تمام نوازش هایت از لابه لای...

و من تورا از میان هزاران «تو»ی دیگران به یگانگی انتخاب کرده‌...

💕وقتی که روح عشق رااینگونه عریان می کنی درواژه های شعر من گو...

ای که در صومعه ی چشم تو عابد شده ام من به اعجاز نگاهت متقاعد...

"تو" که از کوچه ی غمگین دلم میگذری!"تو" که از راز دلم با خبر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط