🌺خار خندید و
🌺خار خندید و
🌹به گل گفت سلام
🌺و جوابی نشنید
🌹خار رنجید ولی هیچ نگفت
🌺ساعتی چند گذشت
🌹گل چه زیبا شده بود
🌺دست بی رحمی نزدیک آمد،
🌹گل سراسیمه ز وحشت افسرد
🌺لیک آن خار در آن دست خلید
🌹و گل از مرگ رهید
🌺صبح فردا که رسید
🌹خار با شبنمی از خواب پرید
🌺گل صميمانه به او گفت سلام ...
🌹گل اگر خار نداشت
🌺دل اگر بی غم بود
🌹اگر از بهر كبوتر
🌺قفسی تنگ نبود،
🌹زندگی ، عشق ، اسارت ،
🌺همه بی معنا بود . . .
🌹به گل گفت سلام
🌺و جوابی نشنید
🌹خار رنجید ولی هیچ نگفت
🌺ساعتی چند گذشت
🌹گل چه زیبا شده بود
🌺دست بی رحمی نزدیک آمد،
🌹گل سراسیمه ز وحشت افسرد
🌺لیک آن خار در آن دست خلید
🌹و گل از مرگ رهید
🌺صبح فردا که رسید
🌹خار با شبنمی از خواب پرید
🌺گل صميمانه به او گفت سلام ...
🌹گل اگر خار نداشت
🌺دل اگر بی غم بود
🌹اگر از بهر كبوتر
🌺قفسی تنگ نبود،
🌹زندگی ، عشق ، اسارت ،
🌺همه بی معنا بود . . .
۲.۶k
۱۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.