این شعر برا یکی از اولین کسانی که تو ویسگون باهاش اشنا ش

این شعر برا یکی از اولین کسانی که تو ویسگون باهاش اشنا شدم گفتم خودش با خوندن شعر متوجه میشه.
""" تو همان راز نگهداری
که خودت را هم از من پنهان کردی
تو همان راز بزرگی
که در انتظارش بودم
تو همان نیمه ماهی
که از نظر جا ماندی
تو همان خورشیدی
که پشت ابر رفتی
تو همان باران بی صدایی
که شبنم نامند
تو همان نسیم سردی
در ان لحظه گرم
تو همان سپیده صبحی
در دل شب
تو همان خاموشی مطلق
که پر از فریادی"""
دیدگاه ها (۶)

دو روز نبودم چرا همه پروفایلا افتخاری شدن:-)

اخی منتظر نشسته به عشقش که از ساعت در میاد گل بده. . .

میگما اگر پیام خصوصی تو ویسگون راه بیفته چه پروفایلای که دو ...

از اونجایی که هنوز نیمه گم شدم پیدا نکردمتصمیم گرفتم به صورت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط