این شعر برا یکی از اولین کسانی که تو ویسگون باهاش اشنا ش
این شعر برا یکی از اولین کسانی که تو ویسگون باهاش اشنا شدم گفتم خودش با خوندن شعر متوجه میشه.
""" تو همان راز نگهداری
که خودت را هم از من پنهان کردی
تو همان راز بزرگی
که در انتظارش بودم
تو همان نیمه ماهی
که از نظر جا ماندی
تو همان خورشیدی
که پشت ابر رفتی
تو همان باران بی صدایی
که شبنم نامند
تو همان نسیم سردی
در ان لحظه گرم
تو همان سپیده صبحی
در دل شب
تو همان خاموشی مطلق
که پر از فریادی"""
""" تو همان راز نگهداری
که خودت را هم از من پنهان کردی
تو همان راز بزرگی
که در انتظارش بودم
تو همان نیمه ماهی
که از نظر جا ماندی
تو همان خورشیدی
که پشت ابر رفتی
تو همان باران بی صدایی
که شبنم نامند
تو همان نسیم سردی
در ان لحظه گرم
تو همان سپیده صبحی
در دل شب
تو همان خاموشی مطلق
که پر از فریادی"""
- ۴۵۹
- ۱۴ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط