part عشق پنهان
part22 عشق پنهان
《ویو ات》
از حرفم پشیمونم . شام مون رو خوردیم و رفتیم توی اتاقمون خیلی خسته بودم رفتم رو تخت و دراز کشیدم جونگ کوک هم رفته بود حموم گفت نیم ساعت دیگه میاد چشمام داشت گرم میشد که جونگ کوک در اتاق رو باز کرد و اومد داخل حوله شو در آورد و لباسش رو پوشید رفت برق اتاق رو خاموش کرد و در اتاق رو بست و اومد کنارم روی تخت و بغلم کرد منم بغلش کردم و آنقدر خوابم میومد که نفهمیدم چطوری خوابم برد
《ویو جونگ کوک》
ات و بغل کردم و اونم منو بغل کرد به صورتش نگاه کردم مثل یک خرگوش کوچولو خوابیده بود دستم رو بردم سمت سرش و مو هاشو نوازش کردم و بوسه ای روی پیشونیش گذاشتم و خوابیدم
《فردا صبح ویو ات》
از خواب بیدار شدم که با صورت جونگ کوک مواجه شدم آروم صداش کردم که بلند بشه
ات: جونگ کوک《با لحن آروم》
جونگ کوک: اوهوم
ات: بیداری؟
جونگ کوک: آره
ات: الان بیدار شدی یا بیدار بودی؟
جونگ کوک: بیدار بودم
ات: چرا بیدارم نکردی؟
جونگ کوک: خیلی قشنگ خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم
ات: از کی که بیداری؟
جونگ کوک: نیم ساعتی میشه
ات: خب حالا پاشو بریم صبحونه بخوریم
جونگ کوک: ...
《ویو ات》
جونگ کوک از جاش بلند شد و منم بلند شدم و رفتم دستشویی و کارام رو کردم و رفتم آشپزخونه که اجوما صبحونه رو آماده کرده بود
ات: مرسی اجوما
اجوما : خواهش میکنم خانم
ات: بهم نگو خانم بهم بگو ات اینشکلی راحت ترم
اجوما: چشم
اجوما از آشپز خونه رفت منم کنار میز وایستاده بودم که احساس کردم دوتا دست دو کمرم حلقه شد . . .
پارت بعدی رو به احتمال زیاد امشب بزارم❤❤
《ویو ات》
از حرفم پشیمونم . شام مون رو خوردیم و رفتیم توی اتاقمون خیلی خسته بودم رفتم رو تخت و دراز کشیدم جونگ کوک هم رفته بود حموم گفت نیم ساعت دیگه میاد چشمام داشت گرم میشد که جونگ کوک در اتاق رو باز کرد و اومد داخل حوله شو در آورد و لباسش رو پوشید رفت برق اتاق رو خاموش کرد و در اتاق رو بست و اومد کنارم روی تخت و بغلم کرد منم بغلش کردم و آنقدر خوابم میومد که نفهمیدم چطوری خوابم برد
《ویو جونگ کوک》
ات و بغل کردم و اونم منو بغل کرد به صورتش نگاه کردم مثل یک خرگوش کوچولو خوابیده بود دستم رو بردم سمت سرش و مو هاشو نوازش کردم و بوسه ای روی پیشونیش گذاشتم و خوابیدم
《فردا صبح ویو ات》
از خواب بیدار شدم که با صورت جونگ کوک مواجه شدم آروم صداش کردم که بلند بشه
ات: جونگ کوک《با لحن آروم》
جونگ کوک: اوهوم
ات: بیداری؟
جونگ کوک: آره
ات: الان بیدار شدی یا بیدار بودی؟
جونگ کوک: بیدار بودم
ات: چرا بیدارم نکردی؟
جونگ کوک: خیلی قشنگ خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم
ات: از کی که بیداری؟
جونگ کوک: نیم ساعتی میشه
ات: خب حالا پاشو بریم صبحونه بخوریم
جونگ کوک: ...
《ویو ات》
جونگ کوک از جاش بلند شد و منم بلند شدم و رفتم دستشویی و کارام رو کردم و رفتم آشپزخونه که اجوما صبحونه رو آماده کرده بود
ات: مرسی اجوما
اجوما : خواهش میکنم خانم
ات: بهم نگو خانم بهم بگو ات اینشکلی راحت ترم
اجوما: چشم
اجوما از آشپز خونه رفت منم کنار میز وایستاده بودم که احساس کردم دوتا دست دو کمرم حلقه شد . . .
پارت بعدی رو به احتمال زیاد امشب بزارم❤❤
- ۱۰.۸k
- ۲۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط