این روزها بهار هر بار که

این روزها بهار هر بار که
نفسش را در من می‌دمد،

یادم می‌اندازد که بعد از زمستان آمده و چقدر من این بهارِ بعد از زمستان را دوست دارم.

همین وقتِ دوباره از نو رستاخیز کردن را! 
درخت و گل و بلبل و آسمان و زمین،
جوانه می‌زند و شکوفه می‌دهد
و می‌خواند و می‌بارد و سبز می‌شود،
تا من یادم بیفتد زردی و سردی
هیچ اتفاق مهیبی توی زندگی،
برای همیشه نیست.
فصل عوض می‌شود.
روح آدم، فکرش، خیالش،
دوباره از نو تازه می‌شود...
💟
دیدگاه ها (۱)

گل روئیده در آتش بمیرانم مرا با عشق سوزانت بسوزانممرا خاکستر...

👇👇👇ما آمده ایم در این دنیا که زندگی کنیمخیلی از ما ۳۰ یا ۴۰ ...

روزگارم قدر نشناسد ز نادانی، که طفلگنج‌نامه گر بیابد، کاغذِ ...

گاهی کشم سری به گریبانِ خویشتناز بس دلم ز تنگی دنیا گرفته اس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط