شیرینی درد به انتقامشه
#شیرینی درد به انتقامشه
پارت ۶
دود سیگار کل اتاق رو پر کرده بود
پسرک چند قدمی به مرد نزدیکتر شد
و نگاهی منتظر به مرد روبه روش خیره شد
مرد نگاهی به پسرک انداخت و با پوزخندی پیروزمندان بهش خیره شد
÷ خوش اومدی جناب جئونگ کوک (با حالت مسخره کردن )
مرد با دست هاش به صندلی اشاره کرد
و بعد کامی از سیگار برگش گرفت
× همینجوری راحتم
پسرک بدون هیچ مکثی با عصبانیت ادامه داد
× چی میخوای ازم ؟
مرد دود رو از دهانش خارج کرد
و با ارامشی که در چشم هایش موج میزد
به پسرک چشم دوخته ...
÷ اروم باش (با خنده )
× من یک دفعه بهت گفتم دیگه این کارها رو نمیکنم (با عصبانیت )
÷ بعد این کار دیگه کاری بهت ندارم
پسرک با چشمانی منتظر به مرد خیره شده بود
مرد سیگارش رو خاموش کرد
بعد چند ثانیه شروع به حرف زدن کرد
÷ مگه نمیخوای بری خارج من کمکت میکنم بری و حتی اونجا بهت خونه و کار هم میدم
ولی تو باید این کار رو برام بکنی
× کاری که میخوای چی ؟
مرد از روی میزش چیزی برداشت و به سمت کوک رفت و روی یکی از صندلی ها نشست
پروندهای به سمت کوک روی میز انداخت
و کمی مکث کرد تا کوک پرونده رو برداره
بدون اینکه بدونم دقیقا دارم چیکار میکنم
پرونده رو برداشتم و شروع به خوندن کردم
پرونده درمورد یک دختری بودی که گم شده بود
نمیتونستم درک کنم این دختر چه ارتباطی با کیم داره
مرد به پسرک چشم دوخت ولی با کار پسرک شوکه شده
کوک ادمی نبود که بدون تحقیق کردن کاری رو قبول کنه
× باشه قبول میکنم
ولی یادت باشه بعد این کار دیگه قرار نیست ببینمت
÷ باشه
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه
و لطفا ازم حمایت کنید
پارت ۶
دود سیگار کل اتاق رو پر کرده بود
پسرک چند قدمی به مرد نزدیکتر شد
و نگاهی منتظر به مرد روبه روش خیره شد
مرد نگاهی به پسرک انداخت و با پوزخندی پیروزمندان بهش خیره شد
÷ خوش اومدی جناب جئونگ کوک (با حالت مسخره کردن )
مرد با دست هاش به صندلی اشاره کرد
و بعد کامی از سیگار برگش گرفت
× همینجوری راحتم
پسرک بدون هیچ مکثی با عصبانیت ادامه داد
× چی میخوای ازم ؟
مرد دود رو از دهانش خارج کرد
و با ارامشی که در چشم هایش موج میزد
به پسرک چشم دوخته ...
÷ اروم باش (با خنده )
× من یک دفعه بهت گفتم دیگه این کارها رو نمیکنم (با عصبانیت )
÷ بعد این کار دیگه کاری بهت ندارم
پسرک با چشمانی منتظر به مرد خیره شده بود
مرد سیگارش رو خاموش کرد
بعد چند ثانیه شروع به حرف زدن کرد
÷ مگه نمیخوای بری خارج من کمکت میکنم بری و حتی اونجا بهت خونه و کار هم میدم
ولی تو باید این کار رو برام بکنی
× کاری که میخوای چی ؟
مرد از روی میزش چیزی برداشت و به سمت کوک رفت و روی یکی از صندلی ها نشست
پروندهای به سمت کوک روی میز انداخت
و کمی مکث کرد تا کوک پرونده رو برداره
بدون اینکه بدونم دقیقا دارم چیکار میکنم
پرونده رو برداشتم و شروع به خوندن کردم
پرونده درمورد یک دختری بودی که گم شده بود
نمیتونستم درک کنم این دختر چه ارتباطی با کیم داره
مرد به پسرک چشم دوخت ولی با کار پسرک شوکه شده
کوک ادمی نبود که بدون تحقیق کردن کاری رو قبول کنه
× باشه قبول میکنم
ولی یادت باشه بعد این کار دیگه قرار نیست ببینمت
÷ باشه
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه
و لطفا ازم حمایت کنید
۳.۲k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.