نظر
نظر
شخصیتا هنگی آیسان عوض شدع #فرشته_دورگه #پارت8
بعدازساعتها چک وچونه زدن راضیشون کردم پیش به سویی شمال و خانواده دبرو که رفتیممم هوووو
مامانی عاشق اهنگ جاده شمال بود نمیدونم چرا منم رقصم میگرفت بااین اهنگ
بعد از نیم ساعت به خونه زهرا وخاله محیا دوستایی خانوادگیمون رسیدیم ایفونو زدم
خاله محیا:کیه
من:منم
خاله محیا:وااا خوب منم کیه ؟
من:خاله منم ایسان بامامانی اومدم
دربازشد ماشین بردم داخل خاله محیا بازهرا تنها زندگی میکنه اخه شوهرخاله محیا که دکتر بوده تو حادثه هواپیما از دست میده
صدامو انداختم پس کلم که زهرا صداش دراومد
زهرا:باز صداتو انداختی پس کله کتک خورت
من:بمیری
زهرا:مردی
مامانم و خاله محیا رفتن اشپزخونه
من:زهرایی بریم دوردور
زهرا:اره بریم خیلی وقته نرفتم بیرون
باهم به سمت کافه تریا نزدیک خونه شون رفتیم بعد سفارش وعکس واستوری تو اینستا و بازار گشتن ساعت6:30بود که خواستیم بریم خونه یاد بازی که باهنگی و زهرا میکردیم میفتادم ویلاهایی که خودمونو صاحبش میدونستیم چقدر خوش میگذشت بی اختیار بغض کردم کاش باباومامانم زندع بودن
من:زهرایی این ویلا مال منه
زهرا که فهمید چی میگم روبه ویلایی شیک.تری اشاره کرد
زهرا:حیف عشقم کلید ویلام گمشده وگرنه میبردمت داخل
یهو چشمم به ویلایی شیک وباحالی افتاد
من :بیا عزیزم بیاخودم میبرمت ویلامون
هرچی دستمو انداختم دستگیره (چیه نمیدونم خوب)حسش نکردم به جاش یه چیز تیز نرمی زیر دستم حس کردم جیغ کشیدم
یااااا سدبشیر مظلوم یه پسر خوشگلللل
با یه سگ گرگی اقا تا سگش پارس کرد 6تا پا گذاشتم رو دوتا پام و الفررررااررر زهرا به خاطر اینکه رشتش ورزش بود و دوومیدانی کار میکرد سریع جیم زد من موندم و سگی که این کروکودیل دنبال من بود پسرع دنبال سگه
پسرع:بشین سرجات
من:نهههههه از عضله پایین تنه محروم میشم عمرا
پسرع:واستا سرجات
من:پول لباسمو تو میدی عمرااااااا
اقا رفتیم تو یه مسجدی که دروازه داشت سگ چسبید به نرده پارس کرد
سگع:هاپ هاپ
من:گمشو مگه خودت پاچه نداری
سگه:هاپ هاپ
من:ای کوفت گمرو اونور شلوارموخیس کردم
پسره:رکس بیا اینجا
رفتم بیرون سگع همچین چپ چپ نگاهم میکرد
من:چیه نکنه ارث بابایی سگتو خوردم
زهرا:خوبی ایس
من:اره من لطفا قلاده ببندینش
پسرع:عذر میخوام
ورفتن
شخصیتا هنگی آیسان عوض شدع #فرشته_دورگه #پارت8
بعدازساعتها چک وچونه زدن راضیشون کردم پیش به سویی شمال و خانواده دبرو که رفتیممم هوووو
مامانی عاشق اهنگ جاده شمال بود نمیدونم چرا منم رقصم میگرفت بااین اهنگ
بعد از نیم ساعت به خونه زهرا وخاله محیا دوستایی خانوادگیمون رسیدیم ایفونو زدم
خاله محیا:کیه
من:منم
خاله محیا:وااا خوب منم کیه ؟
من:خاله منم ایسان بامامانی اومدم
دربازشد ماشین بردم داخل خاله محیا بازهرا تنها زندگی میکنه اخه شوهرخاله محیا که دکتر بوده تو حادثه هواپیما از دست میده
صدامو انداختم پس کلم که زهرا صداش دراومد
زهرا:باز صداتو انداختی پس کله کتک خورت
من:بمیری
زهرا:مردی
مامانم و خاله محیا رفتن اشپزخونه
من:زهرایی بریم دوردور
زهرا:اره بریم خیلی وقته نرفتم بیرون
باهم به سمت کافه تریا نزدیک خونه شون رفتیم بعد سفارش وعکس واستوری تو اینستا و بازار گشتن ساعت6:30بود که خواستیم بریم خونه یاد بازی که باهنگی و زهرا میکردیم میفتادم ویلاهایی که خودمونو صاحبش میدونستیم چقدر خوش میگذشت بی اختیار بغض کردم کاش باباومامانم زندع بودن
من:زهرایی این ویلا مال منه
زهرا که فهمید چی میگم روبه ویلایی شیک.تری اشاره کرد
زهرا:حیف عشقم کلید ویلام گمشده وگرنه میبردمت داخل
یهو چشمم به ویلایی شیک وباحالی افتاد
من :بیا عزیزم بیاخودم میبرمت ویلامون
هرچی دستمو انداختم دستگیره (چیه نمیدونم خوب)حسش نکردم به جاش یه چیز تیز نرمی زیر دستم حس کردم جیغ کشیدم
یااااا سدبشیر مظلوم یه پسر خوشگلللل
با یه سگ گرگی اقا تا سگش پارس کرد 6تا پا گذاشتم رو دوتا پام و الفررررااررر زهرا به خاطر اینکه رشتش ورزش بود و دوومیدانی کار میکرد سریع جیم زد من موندم و سگی که این کروکودیل دنبال من بود پسرع دنبال سگه
پسرع:بشین سرجات
من:نهههههه از عضله پایین تنه محروم میشم عمرا
پسرع:واستا سرجات
من:پول لباسمو تو میدی عمرااااااا
اقا رفتیم تو یه مسجدی که دروازه داشت سگ چسبید به نرده پارس کرد
سگع:هاپ هاپ
من:گمشو مگه خودت پاچه نداری
سگه:هاپ هاپ
من:ای کوفت گمرو اونور شلوارموخیس کردم
پسره:رکس بیا اینجا
رفتم بیرون سگع همچین چپ چپ نگاهم میکرد
من:چیه نکنه ارث بابایی سگتو خوردم
زهرا:خوبی ایس
من:اره من لطفا قلاده ببندینش
پسرع:عذر میخوام
ورفتن
۲.۷k
۲۹ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.