دلم را فتح کردی بی چک و چانه جهان را هم

دلم را فتح کردی بی چک و چانه ، جهان را هم
به تسخیرت در آوردی زمین را هم ، زمان را هم

زلیخا کیست؟ زیباییّ تو بی دین و دل می کرد
نه یوسف را فقط ، که باقی پیغمبران را هم

چه دلهایی که بی تقصیر در بندت گرفتارند
به خشم آورده گیسویت خدای مهربان را هم

تو آهویی و چشمانت طبیب درد بیماران
مداوا کن پلنگ زخمی مازندران را هم

چه کم داری تو از لیلی؟ چه کم دارم من از مجنون؟
سزاوار است افسانه کنند این داستان را هم
دیدگاه ها (۲۵)

‌‌‌‌با خیالی عاشقانه غرق رویای تو هستم من که عمری خالصانه در...

چشم هایت به من آموخت قسم خوردن رابعد عاشق شدن و پای قسم مردن...

محشری با روسری با شال رنگی بیشتربیقرارت میشوم تا شوخ و شنگی ...

آواره ی آن چشم سیاهت شده امبیچاره آن طرز نگاهت شده امهر بار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط