پارت ۷۹
پارت ۷۹
#جویی
رسیدم خونه .. خیلی دلممیخواست که الان کنار اون میبودم ولی با ترس و لرز نمیشه .. واقعا نمیشد باید یه کاری میکردم .. خوشحال بودم که پی دی نیم با پیشنهاد من موافق بود رفتم حموم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و از بالا بستم .. یکمی خونه رو مرتب کردم و یه دست لباس تقریبا راحت انتخاب کردم برا فردا .. و ساعت ۱۱ خوابیدم
فرداش ساعت ۷و نیم بلند شدم و یه صبحانه مفصل خوردم و راه افتادم سمت کمپانی.. تموم اکیپ حاضر بودن .. تهیونگ رو دیدم که داشت سوار ماشین خودشون میشد... منو ندید منم با ماشین کمپانی راه افتادم سمت محل فیلم برداری .. رسیدیم به محل فیلم برداری .. کل گروه اومدن و داشتن لباس میکردن تنشون تهیونگ رو دیدم که فقط روی من زوم کرده بود ..
#تهیونگ
فقط نگاه اونمیکردم .. حواسم نبود بند کتم رو اشتباه داشتم میبستم... اومد سمتم ..
جویی: هععیی تهیونگ شی لباست رو اشتباه بستی !! دستاتو باز کن تا برات ببندمش....
دستامو باز کردم .. بوی عطری که به خودش زده بود داشت دیوونه ام میکرد کت و شلوار یخی که پوشیده بود خیلی بهش میومد .. در حین اینکه داشت بند لباسم رو می بست جیمین صداش زد .. میخواست بره که دستشو گرفتم و با نگرانی توی چشماش نگاه میکردم... فهمید که استرس دارم دستشو گذاشت روی دستم و محکمگرفتش .. شاید باورتون نشه ولی واقعا استرسم رو فراموش کردم .. رفت سمت جیمین ..
#جیمین
میدونستم که بینشون یه اتفاقاتی هست ..
من: یااا جویی شی !! چه لباس هایی طراحی کردی !! بستنشون سخته ..
جویی: یااا اوپا .. چه قدر غر میزنی !! همه راحت بستنش فقط تو..
من: فقط من نبودم .. تهیونگ هم نتونست ببنده ...
جویی: آه راستی میگی حقا که شبیه همین !! 😁
میخواست بره که دستشو گرفتم و به خودم نزدیکش کردم ..
من: جویی میدونم نسبت به تهیونگ چه احساسی داری !!
جویی: ا..اوپا !!! چه طور فهمیدی ؟؟ 😳
من: جویی !! نگران نباش به کسی نمی گم!!
#جونگکوک
خوب بود دیشب به سومی گفتم که نمیخواد بیایی !! ولی اصلا به حرف من گوش نمیده .. دیدم داشت کمر بند هارو میاورد... چشمام فقط اونو میدید .. هنوزم یه هاله ای از غم توی نگاهش بود کمربند هارو داد به اعضا و مال منم داد .. سعی کردم کیوت به نظر بیام تا یکمی بخنده ...
من: یا جین شی !!
جین: یا جونگ کوکا!! چیه ؟ چیه؟
من: چه طور به نظر میام؟؟ ..
جین : خوبی ولی به گرد ورلد واید هنسام نمیرسی !! ..
یکمی شکلک درآوردم و بالا پایین پریدم که خندید ..
جین: یااا جونگ کوکا.. ملومه استرس داری !!!
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#جویی
رسیدم خونه .. خیلی دلممیخواست که الان کنار اون میبودم ولی با ترس و لرز نمیشه .. واقعا نمیشد باید یه کاری میکردم .. خوشحال بودم که پی دی نیم با پیشنهاد من موافق بود رفتم حموم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و از بالا بستم .. یکمی خونه رو مرتب کردم و یه دست لباس تقریبا راحت انتخاب کردم برا فردا .. و ساعت ۱۱ خوابیدم
فرداش ساعت ۷و نیم بلند شدم و یه صبحانه مفصل خوردم و راه افتادم سمت کمپانی.. تموم اکیپ حاضر بودن .. تهیونگ رو دیدم که داشت سوار ماشین خودشون میشد... منو ندید منم با ماشین کمپانی راه افتادم سمت محل فیلم برداری .. رسیدیم به محل فیلم برداری .. کل گروه اومدن و داشتن لباس میکردن تنشون تهیونگ رو دیدم که فقط روی من زوم کرده بود ..
#تهیونگ
فقط نگاه اونمیکردم .. حواسم نبود بند کتم رو اشتباه داشتم میبستم... اومد سمتم ..
جویی: هععیی تهیونگ شی لباست رو اشتباه بستی !! دستاتو باز کن تا برات ببندمش....
دستامو باز کردم .. بوی عطری که به خودش زده بود داشت دیوونه ام میکرد کت و شلوار یخی که پوشیده بود خیلی بهش میومد .. در حین اینکه داشت بند لباسم رو می بست جیمین صداش زد .. میخواست بره که دستشو گرفتم و با نگرانی توی چشماش نگاه میکردم... فهمید که استرس دارم دستشو گذاشت روی دستم و محکمگرفتش .. شاید باورتون نشه ولی واقعا استرسم رو فراموش کردم .. رفت سمت جیمین ..
#جیمین
میدونستم که بینشون یه اتفاقاتی هست ..
من: یااا جویی شی !! چه لباس هایی طراحی کردی !! بستنشون سخته ..
جویی: یااا اوپا .. چه قدر غر میزنی !! همه راحت بستنش فقط تو..
من: فقط من نبودم .. تهیونگ هم نتونست ببنده ...
جویی: آه راستی میگی حقا که شبیه همین !! 😁
میخواست بره که دستشو گرفتم و به خودم نزدیکش کردم ..
من: جویی میدونم نسبت به تهیونگ چه احساسی داری !!
جویی: ا..اوپا !!! چه طور فهمیدی ؟؟ 😳
من: جویی !! نگران نباش به کسی نمی گم!!
#جونگکوک
خوب بود دیشب به سومی گفتم که نمیخواد بیایی !! ولی اصلا به حرف من گوش نمیده .. دیدم داشت کمر بند هارو میاورد... چشمام فقط اونو میدید .. هنوزم یه هاله ای از غم توی نگاهش بود کمربند هارو داد به اعضا و مال منم داد .. سعی کردم کیوت به نظر بیام تا یکمی بخنده ...
من: یا جین شی !!
جین: یا جونگ کوکا!! چیه ؟ چیه؟
من: چه طور به نظر میام؟؟ ..
جین : خوبی ولی به گرد ورلد واید هنسام نمیرسی !! ..
یکمی شکلک درآوردم و بالا پایین پریدم که خندید ..
جین: یااا جونگ کوکا.. ملومه استرس داری !!!
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۲۱.۵k
۰۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.