پارت بیست و هشتم رمان تب داغ هوس:

28


من جاي کارمنده قالب تهي کردم و از ترس چسبيده بودم به نگين ،الهي بميرم بيچاره کارمنده سرشو انداخته بود پايين و فقط ميگفت:چشم درستش مي کنم جناب مهندس «از اون به بعد بود که هر وقت آرمينو ميديدم انقدر مراقب رفتارم بودم که يه وقت يه کاري نکنم که به مزاج مبارک آقا بد بيادو به تيريش قباش بر بخوره و از اون داد قشنگا سر منم بزنه الحمدالله هم که نه از ننه جانم ابايي داره نه از پدر جان  و شيرين منو جلوي همه خرد بکنه اصلا انگار جاي دل تو سينه اش سنگه همه رو به چشمه نوکر وکنيز مي بينه چقدر دوست داشتم از پا افتادنشو نسبت به يکي ببينم ،هيچ وقت يادم نميره يه سال خونواده من و به باغش دعوت کرد ،يه باغ خوشگل و بهشت مانند تو کردان کرج داره واي فردوسي برا خودش بود، شنيده بودم که باغ پدريش بود خيلي هم اين باغ براش مهمه و با ارزش چه عجب يه چيزي واسه اش ارزشمند بود! خلاصه پشت اين باغ يه حياط پشتي بود که بکر و دست نخورده تو تموم اين حياط پر از گلاي نرگس خودرو بود عطر نرگسا تو فضا پيچيده بود کنار اون آبي که از صخره هاي کوه کنار باغ به حياط جاري بود محوطه اي ساخته بود که نا خدا گاه تورو جذب خودش ميکرد دقيقاً بلايي که سر من اومد و وارد اون منطقه ممنوعه شدم
دیدگاه ها (۰)

پارت بیست و نهم رمان تب داغ هوس

پارت سی ام رمان تب داغ هوس:

پارت بیست و هفتم رمان تب داغ هوس:

پارت بیست و ششم رمان تب داغ هوس؛

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط