قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

تا در این قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم

حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و

من بــه دنبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم

تو پری باشـــی و تا آن سوی دریا بروی

من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟

یا در این قصـــه بــــه دنبال مقصر باشم؟

شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد

تا برازنده اســــم خوش شاعـــر باشـــــم

شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من

در پس پرده ایمان بــــه تــــو کافـــر باشـم

دردم این است که باید پس از این قسمت ها

سال هــــا منتــظـر قسمت آخـــــر باشــــــم
دیدگاه ها (۵)

پر میکرد یادت، همه حجم خالی فضایم را و خواستنت شیطنت میکرد، ...

عشق لالایی بارون تو شباستنم نم بارون پشت شیشه هاستلحظه ی شبن...

'

دو تا زن و شوهر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط