معرفیکتاب

#معرفی_کتاب

جروشا پایین پله ها که رسید آخرین نفر عضو هیئت امنا از در باز سالن عبور کرد و زیر
سایبان خارج از ساختمان رفت.
در این موقع تنها چیزی که جروشا به طور گذرا دیده بود قدِ بلند مرد بود.
مرد با تکان دادن دست به ماشینی که در راه ماشین رو منتظر بود اشاره کرد.
وقتی ماشین راه افتاد و جلو آمد،نور چراغ هایش سایه مرد را روی دیوار انداخت.
سایه کش دار و بی قواره ی مرد با دست و پاهای دراز روی زمین و دیوار راهرو
بود.
سایه اش شبیه پشه ای غول مانند با دست و پاهای دراز بود !
جروشا با دیدن آن با اینکه از نگرانی اخم کرده بود پقی خندید .

پ.ن : خوندن این کتاب رو حتما بهتون پیشنهاد میکنم 👌
من همونیم که با جودی همزات پنداری می کنه ...
خیلی شخصیتش برام دوست داشتنیه ...
تکرار نشدنیه این کتاب ...
انیمه اش هم خیلی زیباست که تقریبا همه دیدن 😍
دوسش دارید ؟؟؟
نظرتون رو کامنت بزارید .

#بابا_لنگ_دراز #جین_وبستر #کتاب_پوکر
دیدگاه ها (۳)

#روز_معلم و #روز_جهانی_کارگر مبارک 🎈 🎊

| #معرفی_کتاب |خاطرات خیلی عجیب هستند!گاهی اوقات می خندیم به...

| #معرفی_کتاب | #قصر_آبی #کتاب_پوکر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط