black flower(p,148)
black flower(p,148)
***
تهیونگ با صدای موزیکی که از بیرون اتاق می اومد چشماش رو باز کرد و خمیازه ای کشید.
موبایلش رو از روی عسلی کنار تخت برداشت و به موبایلش که نه و سی دقیقه رو نشون می داد نگاه کرد.
لعنت.....
باید زودتر بیدار می شد.
کاش دیشب قبل از خواب آلارم گوشیش رو تنظیم می کرد تا صبح زنگ بخوره و از خواب بیدارش کنه...
دیگه دیر شده بود و سرزنش کردن خودش فایده ای نداشت....
تهیونگ از روی تخت بلند شد و کش و قوسی به بدنش داد.
با اینکه دیشب خوب خوابیده بود اما هنوزم خسته بود و دلش می خواست چند ساعت بیشتر تو تخت بگذرونه...
دستش رو بین موهای نقره ایش کرد و وارد سرویس بهداشتی شد....
بعد از انجام کارای لازم .
یه دوش کوتاه گرفت .
حوله ی که جونگ کوک شب قبل براش گذاشته بود رو دور بدن خیسش پیچید و خودش رو خشک کرد.
کشو های کنسول شکلاتی رنگ تویه اتاق رو یکی یکی باز و با سشواری که توی کشوی آخر پیدا کرده بود موهای نقره ایش رو خشک کرد اما یکم نم توشون باقی موند....
با یه برس مشکی موهاش رو شونه کرد و از آشفتگی اولیش درشون آورد.
توی اتاق دنبال لباساش که آخرین بار از چوب لباسی آویزون کرده بود گشت اما پیداشون نکرد.
یعنی کجا بودند؟
تهیونگ صورتش رو جمع کرد.
***
تهیونگ با صدای موزیکی که از بیرون اتاق می اومد چشماش رو باز کرد و خمیازه ای کشید.
موبایلش رو از روی عسلی کنار تخت برداشت و به موبایلش که نه و سی دقیقه رو نشون می داد نگاه کرد.
لعنت.....
باید زودتر بیدار می شد.
کاش دیشب قبل از خواب آلارم گوشیش رو تنظیم می کرد تا صبح زنگ بخوره و از خواب بیدارش کنه...
دیگه دیر شده بود و سرزنش کردن خودش فایده ای نداشت....
تهیونگ از روی تخت بلند شد و کش و قوسی به بدنش داد.
با اینکه دیشب خوب خوابیده بود اما هنوزم خسته بود و دلش می خواست چند ساعت بیشتر تو تخت بگذرونه...
دستش رو بین موهای نقره ایش کرد و وارد سرویس بهداشتی شد....
بعد از انجام کارای لازم .
یه دوش کوتاه گرفت .
حوله ی که جونگ کوک شب قبل براش گذاشته بود رو دور بدن خیسش پیچید و خودش رو خشک کرد.
کشو های کنسول شکلاتی رنگ تویه اتاق رو یکی یکی باز و با سشواری که توی کشوی آخر پیدا کرده بود موهای نقره ایش رو خشک کرد اما یکم نم توشون باقی موند....
با یه برس مشکی موهاش رو شونه کرد و از آشفتگی اولیش درشون آورد.
توی اتاق دنبال لباساش که آخرین بار از چوب لباسی آویزون کرده بود گشت اما پیداشون نکرد.
یعنی کجا بودند؟
تهیونگ صورتش رو جمع کرد.
- ۸.۶k
- ۲۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط