دخترم خیلی خسته ام. سی سال است که
دخترم خیلی خستهام. سی سال است که
نخوابیدهام، اما دیگر نمیخواهم بخوابم. من
در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم
جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در
غفلت من، آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی
فکر میکنم آن دختر هراسان تویی، نرجس
اسـت، زینب است و آن نوجوان و جوانِ
درمسلخ خوابانده که در حال سربریدهشدن
است حسینم و رضایم است از من چه توقع
دارید؟ نظارهگر باشم، بیخیال باشم، تاجر
باشم؟ نه من نمیتوانم اینگونه زندگی بکنم....:)♥️🌱
نخوابیدهام، اما دیگر نمیخواهم بخوابم. من
در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم
جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در
غفلت من، آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی
فکر میکنم آن دختر هراسان تویی، نرجس
اسـت، زینب است و آن نوجوان و جوانِ
درمسلخ خوابانده که در حال سربریدهشدن
است حسینم و رضایم است از من چه توقع
دارید؟ نظارهگر باشم، بیخیال باشم، تاجر
باشم؟ نه من نمیتوانم اینگونه زندگی بکنم....:)♥️🌱
۳.۳k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.