خنده از میـکده بگـریخت ، کجــائی ساقی؟
خنده از میـکده بگـریخت ، کجــائی ساقی؟
بر سـر میـکده غــم ریخت ،کجـائی ساقی؟
آن شب مسـت که من بودم و، پیمـانه و تو
رفت و با زَهــرِ غم آمیـخت ،کجـائی ساقی؟
خانه ای کز گل مهتــاب ،عطـش می نوشید
... بر سرم بی تو فـرو ریخــت، کجائی ساقی؟
سیــنه ام چاک شد و، شبنم چشمم خشکید
بسکه شب فتنه برانگیـخت ، کجائی ساقی؟
آن سر زلف ، که عمری سـر و سامانم بود
یک شــبه پاک بهـم ریخــت ،کجائی ساقی؟
هرچه یک عمر «سها»حلقهی آن زلف کشید
رفت و بر گــردنم آویخــت ، کجائی ساقی؟
بر سـر میـکده غــم ریخت ،کجـائی ساقی؟
آن شب مسـت که من بودم و، پیمـانه و تو
رفت و با زَهــرِ غم آمیـخت ،کجـائی ساقی؟
خانه ای کز گل مهتــاب ،عطـش می نوشید
... بر سرم بی تو فـرو ریخــت، کجائی ساقی؟
سیــنه ام چاک شد و، شبنم چشمم خشکید
بسکه شب فتنه برانگیـخت ، کجائی ساقی؟
آن سر زلف ، که عمری سـر و سامانم بود
یک شــبه پاک بهـم ریخــت ،کجائی ساقی؟
هرچه یک عمر «سها»حلقهی آن زلف کشید
رفت و بر گــردنم آویخــت ، کجائی ساقی؟
۱.۱k
۲۸ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.