ریای صادقهای که تعبیر شد

🕊️رؤیای صادقه‌ای که تعبیر شد:
وعده شهادت

امروز ۱۴ فروردین ۱۳۹۵؛ سوریه (جنوب حلب)؛ بیست‌وچهارمین روز مأموریت.
آقا ابراهیم از دیروز به خاطر موضوعی، حال و هوای خوبی نداشت.
تصمیم گرفتم روحیه‌اش را عوض کنم.
گفتم: «ابراهیم ما چند هفته‌ای اینجاییم؛ روزی نبوده که در معرض تیر و ترکش نباشیم، اما حتی یک خراش هم برنداشتیم.»
با تعجب پرسید: «منظورت چیه؟» گفتم: «شنیدم گاهی قبل از شهادت، رزمندگان را به نوعی از شهادتشان باخبر می‌کنن!.»
یک لحظه ساکت شد و بلافاصله گفت: «اتفاقاً دیشب خوابی دیدم.»
با تعجب پرسیدم: «چه خوابی؟» جواب داد: «بزرگی در خواب به من گفت یکی از شما شش نفری که از دانشگاه امام حسین(علیه‌السلام) اعزام شدید، در این مأموریت شهید می‌شود.»
پرسیدم: «کی؟»
جواب‌داد: « کسی که فکرش را هم نمی‌کنید!»
حالا صحبت‌های من که قرار بود شوخی‌وار باشد و فضا را عوض کند باعث شد حال و هوای خودم تغییر کند و به گفت‌وگوی جدی تبدیل شد!
به آقا ابراهیم گفتم: «خیلی مراقب خودت باش. سه دختر داری که به شدت بهت وابسته‌اند.»
سرش را تکان داد و گفت: «حق با توئه؛ اگه من شهید بشم، خانواده‌م زندگی غریبی خواهند داشت.»
لبخندی زد و گفت: «اما دوست دارم دونفری با هم شهید بشیم.»
جواب دادم: «من مشکلی ندارم، اما تو باید بیشتر مراقب خودت باشی.»
می‌دانستم ابراهیم عشق و وابستگی عمیقی به همسر و دخترانش دارد، اما، هیچ چیز نمی‌توانست جلوی اراده‌اش را بگیرد. لذا تصمیم گرفتم تا جایی که ممکن است، مراقبش باشم...

✍️ برداشتی از فصل اول از کتاب «ده روز آخر»
#نهمین_سالگرد
#شهید‌مدافع‌حرم‌ابراهیم‌عشریه

•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir

✅ عضو شوید👇
🔗 | @arefanemojahed
دیدگاه ها (۰)

♥️⃟🕊دل ڪه هوایے شود... پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند؛و اگر بال...

هرکس در شب جمعه شهدا را یاد کند؛ شهدا هم او را نزد ابا عبدال...

🥀 کاش یکی بیاید و از واژه‌ای بگوید که در قدوقواره نام مادر ب...

خدایا عاشقانه در حسرت آنم که دستان مبارک حضرت اباعبدالله علی...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط