جان من کمتر برای ماندن خود ناز کن

جان من کمتر برای ماندن خود ناز کن !
من اسیرم کم کنار این قفس پرواز کن !

هی بدی کردی و من،گربه! در دیزی! حیا!
کم نمی آید ز تو، یک ذره شرم ابراز کن!

چند سالی می شود من مرده ی چشم توام
باش عیسایم بیا با یک نگاه، اعجاز کن !

یخ زدم در هر عبور سردت از این کوچه ها
این زمستان دیده را از دیگران ممتاز کن

بی تو خیلی زود خیلی زود می میرم بمان ،
سرعت مرگ مرا درگیر دست انداز کن !

نه غلط کردم ، نگو دیگر نمی آیی قبول...
تو بمان، تا آخر دنیا برایم ناز کن ..✌️❤️
دیدگاه ها (۰)

از روی ادببه رسم هر روز صبح سلام بر سالار شهیدان آقا امام حس...

زن،زندگیـستومـرد،امنیتوچه خوب می شودوقتیمـردی تمامِ مردانگیش...

یه سکانسی تو پایتخت بود که نقی معمولی شاکی میشد دختراش عرضه ...

خب من خاطر حضورتون باشه گفته بودم دیگه تعارفات رو کنار میذار...

عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

برو بمیربمیر بمیر بمیر بمیر بمیر تو لیاقت شونو نداری! فقط ب...

حکایت مرد و دام پزشک:روزی روزگاری یک مرد دچار چشم درد شدیدی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط