حسام تو هیئت میون داری می کرد همیشه یه سری شعر همراهش بو

حسام تو هیئت میون داری می کرد. همیشه یه سری شعر همراهش بود تا اگر لازم شد برای مداحی استفاده کنه. روز شهادتش هم یکی از دست نوشته ها همراهش بود. شعری که با خط خودش نوشته بود:
عاقل بودن یه دردیه که اونو مجنون می‌دونه
به غیر دیوونه شدن عاقلی درمون نداره
یادم میاد روزهایی که از عاشق‌ها جدا بودم
اسیر دلواپسی‌ها تو جمع عاقلا بودم
کاری نداشتم با دلم هر جا دیوونه‌ای دیدم
مثل تمام عاقلا به دیوونه می‌خندیدم
اما نفهمیدم چی شد اینطوری بی‌خونه شدم
اسم حسین(ع) رو شنیدم یکباره دیوونه شدم
من دیگه عاقل نمی‌شم دیوونه و یه عاشقم
هر چی می‌گم حسین حسین دلم می‌گه بازم کمه
رفتن ما دیوونه‌ها انشالا بین الحرمین
سینه زنان لطمه زنان کنار عباس حسین(ع)
می‌خوام پیشت شهید بشم خودت بگو چی‌کار کنم
صید دو چشمونت شدم خودت بگو چی‌کار کنم
دوسش دارم، چی کار کنم؟چی کار با عشق یار کنم؟
گفته با یک نگاه می‌خوام عقلت رو تار و مار کنم
#شهید_حسام_ذوالعلی
#شهید_فتنه
#بصیرت

#فکر_نو #شهید #بسیجی #رزمندگان #مدافع_حرم #سوریه #شهادتت_مبارک #بسیج #پاسدار #سپاه
دیدگاه ها (۲)

#دنیا را دیدندنخواستند...روح شان #بزرگتر از دنیا بودخدا به #...

متولد یک دی ماه 65 بود. دانشجوی رشته الهیات دانشگاه آزاد.باش...

#دنیا را دیدندنخواستند...روح شان #بزرگتر از دنیا بودخدا به #...

سلام بر تو ای #منادی #حق !رفتی تا فتح الفتوحی بشود در آینده...

خودت چی فکر میکنی..... قشنگ نابودم کردی....‌کاری کردی خون گر...

رمان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط