پارت ۴
پارت ۴
ویو ا.ت
یا خدا یعنی میخواد چیکارم کنه. گفت بیام بیرون؟؟؟خیلی میترسم خدایا خودت کمکم کن.
منتظر چی بیا بیرون
_ب..باشه
اون یارو به یه در اشاره کرد انگار باید برم اونجا(ا.ت سرشو به نشانه تایید با ترس تکون داد)نه نه من نباید برم اون تو
ا.ت اومد فرار کنه ولی هان از پشت لباسش گرفت
+ کجا میری؟؟ مگه تو قانونا سون جه بهت نگفت فکر فرار به سرت نزنه؟؟هااا(داد)
_چ..چ..چرا
+ چرا تو آنقدر لج بازی خودت میخوای خودتو به کشتن بدی؟؟
_ن..نه
+ پس بیا تو اون اتاق کوفتی
ا.ت که دید نمیتونه فرار کنه پس رفت تو اون اتاق اتاق خیلی بزرگ بود دوتا پنجره داشت ا.ت با خودش گفت ارتفاع خیلی کمه شاید بتونم خودمو از اون پنجره بندازم بیرون
توی اون اتاق جز دوتا صندلی و یک تخت چیز دیگه ای نبود..
+ هی تو ا.ت بشین روی اون صندلی که کنار تخته
_ب..باشه
هان هم رویه صندلی روبه روی ا.ت نشست ا.ت خیلی ترسیده بود همش فکر میکرد قراره بلایی سرش بیاد
+خب کیم ا.ت یادت میاد چطوری زبون میریختی واسم؟؟وفتشه تاوان شو بدی (خنده ریز)
_ب..ببخشید
+چیه لکنت گرفتی؟؟ اونجا که خوب حرف میزدی؟؟(داد)
_اونجا نمیدونستم تو همچین آدمی هستی
هان پاشد از یقه ا.ت گرفت و کشید سمت خودش
+ حالا که میدونی
_و..ولم کنه
هان با یه حرکت ا.ت رو حل داد عقب و دوباره رو صندلی نشست
ویو جیسونگ
قیافه ا.ت یه جوری بود انگار خیلی خیلی ترسیده بود نکنه که اون فکر من میخوام باهاش کاری کنم؟؟
هان ا.ت رو انداخت روی تخت
+اگه فکر میکنی که میخوام باهات کاری کنم اشتباه میکنی من از اون آدما نیستم من شکنجه میدم پس خوب حواستو جمع کن وگرنه دفعه بعدی اتفاقی که نباید بیفته میفته فهمیدی؟؟؟
ا.ت سکوت کرده بود انگار شوکه شده بود هیچ صدایی ازش بیرون نمیومد حتی صدای نفسش
+ چرا صدایی ازت در نمیاد؟؟
_چ..چی؟؟اها باشه
+ حالا برگرد تو اتاق خودت
ا.ت بدو بدو رفت تو اتاق خودش
ویو ا.ت
اخیش منو باش چه فکرایی میکردم میخواستم خودمو از پنجره پرت کنم هه(پوز خند) حالا هرچی چرا امروز کسی نیومد دنبالم یعنی کسی نرفته دوربین هارو چک کنه؟؟
(تق تق )
_کیهه
در باز شد اون پسره که دستیار اون یارو بود اومد تو
&خانم ا.ت ساعت ۵ بعد از ظهر تو حیاط باشین
_برچی؟؟
&آقا گفتن
_هوففف باشه
بعد رفت بیرون
دوباره چی شده دوباره قرار چیکار کنه باهام ؟؟
ویو جیسونگ
این ا.ت برامون هیچ سودی نداره حد اقل
بهش یکم کار با اصلحه یاد بدم
ولی خب بازم عذابش میدم تا ساعت ۲ شب باید تمرین کنه وعضی موقع ها تا صبح تا وقتی که بیهوش شه (پوزخند)
(ساعت ۵)
ا.ت ویو
ساعت پنج شد؟؟
فکر کنم باید برم توی حیاط
آروم درو باز کردم که دیدم اون پسره جلو دره
&منم میخواستم بیام بهت بگم بری تو حیاط
خب دیگه جا نیست
پارت بعد خیلی خفنه لامسب 🤤
شرط۶لایک۱۰کام
ویو ا.ت
یا خدا یعنی میخواد چیکارم کنه. گفت بیام بیرون؟؟؟خیلی میترسم خدایا خودت کمکم کن.
منتظر چی بیا بیرون
_ب..باشه
اون یارو به یه در اشاره کرد انگار باید برم اونجا(ا.ت سرشو به نشانه تایید با ترس تکون داد)نه نه من نباید برم اون تو
ا.ت اومد فرار کنه ولی هان از پشت لباسش گرفت
+ کجا میری؟؟ مگه تو قانونا سون جه بهت نگفت فکر فرار به سرت نزنه؟؟هااا(داد)
_چ..چ..چرا
+ چرا تو آنقدر لج بازی خودت میخوای خودتو به کشتن بدی؟؟
_ن..نه
+ پس بیا تو اون اتاق کوفتی
ا.ت که دید نمیتونه فرار کنه پس رفت تو اون اتاق اتاق خیلی بزرگ بود دوتا پنجره داشت ا.ت با خودش گفت ارتفاع خیلی کمه شاید بتونم خودمو از اون پنجره بندازم بیرون
توی اون اتاق جز دوتا صندلی و یک تخت چیز دیگه ای نبود..
+ هی تو ا.ت بشین روی اون صندلی که کنار تخته
_ب..باشه
هان هم رویه صندلی روبه روی ا.ت نشست ا.ت خیلی ترسیده بود همش فکر میکرد قراره بلایی سرش بیاد
+خب کیم ا.ت یادت میاد چطوری زبون میریختی واسم؟؟وفتشه تاوان شو بدی (خنده ریز)
_ب..ببخشید
+چیه لکنت گرفتی؟؟ اونجا که خوب حرف میزدی؟؟(داد)
_اونجا نمیدونستم تو همچین آدمی هستی
هان پاشد از یقه ا.ت گرفت و کشید سمت خودش
+ حالا که میدونی
_و..ولم کنه
هان با یه حرکت ا.ت رو حل داد عقب و دوباره رو صندلی نشست
ویو جیسونگ
قیافه ا.ت یه جوری بود انگار خیلی خیلی ترسیده بود نکنه که اون فکر من میخوام باهاش کاری کنم؟؟
هان ا.ت رو انداخت روی تخت
+اگه فکر میکنی که میخوام باهات کاری کنم اشتباه میکنی من از اون آدما نیستم من شکنجه میدم پس خوب حواستو جمع کن وگرنه دفعه بعدی اتفاقی که نباید بیفته میفته فهمیدی؟؟؟
ا.ت سکوت کرده بود انگار شوکه شده بود هیچ صدایی ازش بیرون نمیومد حتی صدای نفسش
+ چرا صدایی ازت در نمیاد؟؟
_چ..چی؟؟اها باشه
+ حالا برگرد تو اتاق خودت
ا.ت بدو بدو رفت تو اتاق خودش
ویو ا.ت
اخیش منو باش چه فکرایی میکردم میخواستم خودمو از پنجره پرت کنم هه(پوز خند) حالا هرچی چرا امروز کسی نیومد دنبالم یعنی کسی نرفته دوربین هارو چک کنه؟؟
(تق تق )
_کیهه
در باز شد اون پسره که دستیار اون یارو بود اومد تو
&خانم ا.ت ساعت ۵ بعد از ظهر تو حیاط باشین
_برچی؟؟
&آقا گفتن
_هوففف باشه
بعد رفت بیرون
دوباره چی شده دوباره قرار چیکار کنه باهام ؟؟
ویو جیسونگ
این ا.ت برامون هیچ سودی نداره حد اقل
بهش یکم کار با اصلحه یاد بدم
ولی خب بازم عذابش میدم تا ساعت ۲ شب باید تمرین کنه وعضی موقع ها تا صبح تا وقتی که بیهوش شه (پوزخند)
(ساعت ۵)
ا.ت ویو
ساعت پنج شد؟؟
فکر کنم باید برم توی حیاط
آروم درو باز کردم که دیدم اون پسره جلو دره
&منم میخواستم بیام بهت بگم بری تو حیاط
خب دیگه جا نیست
پارت بعد خیلی خفنه لامسب 🤤
شرط۶لایک۱۰کام
۲.۲k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.