نیمه جانی بر کف

نیمه جانی بر کف

کوله باری بر دوش

مقصدی بی پایان

قرن ها پشت افق

سحری سرگردان

که در آن آتش کم نور نگاهی تنها

سینه ساکت صحرای سحرگاهی را

مثل یک آینه ی رو به برهوت

پی سوسوی نگاهی دیگر

بی ثمر می کاود

وحشتی بیگانه در سراپای وجود

لذتی پر آشوب پای محراب سجود

در دل ویرانی آخرین دلخوشیم

چشم ویرانگر توست

خسته از جنگیدن 

آخرین فرصت صلح

عشق عصیانگر توست

کاش غیر از من و تو هیچکس با خبر از ما نشود

نوبت بازی ما باشد و دیگر هرگز

نوبت بازی دنیا نشود

"دکتر افشین یداللهی"

@naghmehmihan
دیدگاه ها (۴)

21 آذرنودویکمین زادروز احمد شاملوطرح: #هادی_حیدری@naghmehmih...

طاق‌بستان (به کردی: تاق وه سان، به معنی طاقی از سنگ) مجموعه‌...

غمگین ترین جایش آنجایی است که کم کم احساس میکنی چهره اشدارد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط