*vampire/خوناشام* 🩸❤️
*vampire/خوناشام* 🩸❤️
*part 4*
*ویو ا. ت*🩸❤️
*نک.... نکنه اون حیولاعه؟
همینطور نزدیکم میشد گردنش هعی تکون میخورد انگار میخواست بشکنه از ترس داشتم میارزیدم که یهو یچیزی اومد جلو چشم سریع چشامو بستم تا نبینم ولی انگار یکی داشت جلوی اون گرگینه رو میگرفت تا نزدیکم نشه بعد چند ثانیه ک صدایی نیومد چشما باز کردم و دیدم ینفر ک لباس مشکی بلند پوشیدع اونو کشته:)
ا. ت: ت.. ت.. تو چی.. کار کردی(از ترس لکنت گرفته)
___: کشتمش مشخص نیس (خنده بلند و ترسناک)
ا. ت: با من چیکار داری؟
[نکته ا.ت کلا دارع با ترس و لکنت صحبت میکنه]
___: میخوام بخورمت(سریع دویید سمت ا.ت)
ا. ت:{جیغغغغ} ولم کننننننننننننن
___: خونت خوش مزس
{همینطور ک داشت خونمو میخورد حس کردم گشنمه و چشمام داشت تار میشد چ یهو دیدم اون دس از خوردنم برداشت و انگار رفت دنبال ی صدا منم اینقدر ک بی حال شدع بودم رو زمین نشستم}
ا. ت: لطفا کمکم کنید(بی حال) و سیاهی:}*
*ویو جونگ کوک* 🩸❤️
*تو قصرم نشسته بودم که دیدم یکی از زانبی خوناشاما با ترس اومد تو اتاقم
جونگکوک: چته در زدن بلد نیستی؟
__: قربان من داشتم میرفتم بیرون تو شهر انسان ها بعد...
جونگکوک: اولن تو گوه خوردی مگه نگفتم حق رفتن ندارید؟
__{دارع توضیح میده ک ا.تو گاز گرفته}
جونگکوک: بهش میخورد چند سالش باشه؟
___: فک کنم 16سالش بود خونش این مزع رو میداد*
*شرایط پارت بعد:*
**
*ویو جونگکوک* 🩸❤️
*___: فک کنم 16 سالش بود خونش این مزع رو میداد
جونگکوک: پس خوبه ب نفعه مونه
___: چرا پادشاه؟
جونگکوک: خب خب زانبیا فقط افرادی ک بالای 18سال سن دارنو میتونه خوناشام کنه ولی اون 16سالشه پس خوناشام نمیشه تمام
___: اما اگه وقتی18سالش شد خوناشام شد چی؟
جونگکوک: اینم ی حرفیه اما امکان نداره اون تو سن رشتشه پس خون تو تو بدنش نمیمونه یعنی خوناشام نمیشه
___: خدارو شکر
جونگکوک: فقط یک بار دیگه بفهمم تو رفتی تو شهر انسان ها زندت نمیزارم میدمت دست...... بخورنت فهمیدی؟(گلوشو فشار داد)
___: بله سرورم
جونگکوک: خوبه حالا گمشوووووو*
*ویو فیلیکس* 🩸❤️
*دیشب با ا. ت خیلی خوش گذشت الان ساهت 7صبحه و دارم میرم مدرسه.... داشتم از ی کوچه ترسناک در میشدم دیدم خون ریخته رو زمین رفتم نزدیک دیدم ا. تتتتتت افتادع زمین و بیهوشه
فیلیکس: هعی ا. ت بلند شو خواهش میکنم(گریه)
ا. ت: هومم چیشدع(خوابالو و بی حال)
فیلیکس: باید بریم بیمارستان
ا. ت: نمیتونم راه برم
فیلیکس: من بغلت میکنم
[فیلیکس ا.ت رو برد بیمارستان]
هیونجین: اوفففف یعنی چی شدع؟
یجی: نمیدونم استرس دارممممم
سانا: بچه ها نکنه ی حیوون بهش اسیب زده مثل خوناشام یا زانبی
فیلیکس: سانا از دنیای خیالیت بیا بیرون این چیزا وجود ندارع
سانا: باشه بابا*
*شرایط پارت بعد:*
لایک 7❤️
*part 4*
*ویو ا. ت*🩸❤️
*نک.... نکنه اون حیولاعه؟
همینطور نزدیکم میشد گردنش هعی تکون میخورد انگار میخواست بشکنه از ترس داشتم میارزیدم که یهو یچیزی اومد جلو چشم سریع چشامو بستم تا نبینم ولی انگار یکی داشت جلوی اون گرگینه رو میگرفت تا نزدیکم نشه بعد چند ثانیه ک صدایی نیومد چشما باز کردم و دیدم ینفر ک لباس مشکی بلند پوشیدع اونو کشته:)
ا. ت: ت.. ت.. تو چی.. کار کردی(از ترس لکنت گرفته)
___: کشتمش مشخص نیس (خنده بلند و ترسناک)
ا. ت: با من چیکار داری؟
[نکته ا.ت کلا دارع با ترس و لکنت صحبت میکنه]
___: میخوام بخورمت(سریع دویید سمت ا.ت)
ا. ت:{جیغغغغ} ولم کننننننننننننن
___: خونت خوش مزس
{همینطور ک داشت خونمو میخورد حس کردم گشنمه و چشمام داشت تار میشد چ یهو دیدم اون دس از خوردنم برداشت و انگار رفت دنبال ی صدا منم اینقدر ک بی حال شدع بودم رو زمین نشستم}
ا. ت: لطفا کمکم کنید(بی حال) و سیاهی:}*
*ویو جونگ کوک* 🩸❤️
*تو قصرم نشسته بودم که دیدم یکی از زانبی خوناشاما با ترس اومد تو اتاقم
جونگکوک: چته در زدن بلد نیستی؟
__: قربان من داشتم میرفتم بیرون تو شهر انسان ها بعد...
جونگکوک: اولن تو گوه خوردی مگه نگفتم حق رفتن ندارید؟
__{دارع توضیح میده ک ا.تو گاز گرفته}
جونگکوک: بهش میخورد چند سالش باشه؟
___: فک کنم 16سالش بود خونش این مزع رو میداد*
*شرایط پارت بعد:*
**
*ویو جونگکوک* 🩸❤️
*___: فک کنم 16 سالش بود خونش این مزع رو میداد
جونگکوک: پس خوبه ب نفعه مونه
___: چرا پادشاه؟
جونگکوک: خب خب زانبیا فقط افرادی ک بالای 18سال سن دارنو میتونه خوناشام کنه ولی اون 16سالشه پس خوناشام نمیشه تمام
___: اما اگه وقتی18سالش شد خوناشام شد چی؟
جونگکوک: اینم ی حرفیه اما امکان نداره اون تو سن رشتشه پس خون تو تو بدنش نمیمونه یعنی خوناشام نمیشه
___: خدارو شکر
جونگکوک: فقط یک بار دیگه بفهمم تو رفتی تو شهر انسان ها زندت نمیزارم میدمت دست...... بخورنت فهمیدی؟(گلوشو فشار داد)
___: بله سرورم
جونگکوک: خوبه حالا گمشوووووو*
*ویو فیلیکس* 🩸❤️
*دیشب با ا. ت خیلی خوش گذشت الان ساهت 7صبحه و دارم میرم مدرسه.... داشتم از ی کوچه ترسناک در میشدم دیدم خون ریخته رو زمین رفتم نزدیک دیدم ا. تتتتتت افتادع زمین و بیهوشه
فیلیکس: هعی ا. ت بلند شو خواهش میکنم(گریه)
ا. ت: هومم چیشدع(خوابالو و بی حال)
فیلیکس: باید بریم بیمارستان
ا. ت: نمیتونم راه برم
فیلیکس: من بغلت میکنم
[فیلیکس ا.ت رو برد بیمارستان]
هیونجین: اوفففف یعنی چی شدع؟
یجی: نمیدونم استرس دارممممم
سانا: بچه ها نکنه ی حیوون بهش اسیب زده مثل خوناشام یا زانبی
فیلیکس: سانا از دنیای خیالیت بیا بیرون این چیزا وجود ندارع
سانا: باشه بابا*
*شرایط پارت بعد:*
لایک 7❤️
۳۳۵
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.