آرامش قبل از طوفان
#آرامش قبل از طوفان
#p1
سلام من ا.ت هستم و 22سالم هستش و تو یه کافه کار میکنم.
سلام من جئون کوک هستم و مدیر کل شرکت لوانگس هستم.
ویو ا.ت:هااااااااااا (یه خمیازه) یخ نگا ب ساعت کردم و چشمم شد اندازه گردو ساعت شیشهههه رئیس منو میکشه ههه سری یه چایی خوردمو یه آرایش ملایم کردمو لباس پوشیدم و راه افتادم.
ویو کوک:با دادو فریادای تهیونگ بلند شدم و با همون موهای بهم ریخته رفتم یه چیزی خوردمو لباس پوشیدمو خودمو مرتب کردم و راه افتادم
☆پرش زمانی به وقتی که کوک و جیمین میخوان برن به کافه☆
ویو ا.ت:داشتم شیشه رو پاک میکردم که یهو دوتا پسر خوشتیپ دیدم ولی سمت چپی خیلی خوب بود عررر سری چنی رو صدا زدم.
ا.ت:جنیییییی
جنی:ها کی من بله:|
ا.ت:حواست کجاس
جنی:به جلوم
ا.ت:به کدومشوننننن
جنی :چته دیونه به سمت راستی
ا.ت:اها اوک مم ب سمت چپی
*ادمین:یهو باهم به جیغ کشیدنو رفتن تا خودشونو مرتب کنن*
ویو کوک:سرمو آوردم بالا و دیدم یه دختر به شکل خیلی بامزهای به شیشه چسبیده و زل زده به من یهو قبلم مث چی زد.
کوک:جیمین
جیمین:بل
کوک:من عاشق شدم::::::::|||
جیمین:عاشق کیییبی(با داد و تعجب)
کوک:جلو رو برانداز کن
جیمین:اووو چ دختری
کوک:هوشش
جیمین:من با اونیکیم نه عشق تو نه به باره نه ب داره آقا غیرتی شده
کوک:اها خا چیکار کنم وقتی بهش نگا میکنم قلبم تند میزنه.
ویو کوک:وارد کافه شدمو رد یه میز با جیمین نشستیم.
ا.ت:سلام آقا چی میل دارین؟
کوک:یه کاپوچینو
ا.ت:چشم الان آماده میکنم.
جنی:آقا شما چی میل دارین؟
جیمین:لباتو(فیشاررررر)
جنی:چی؟
*ادمین:کوک یدونه زد به پای جیمین که به خودش بیاد*
جیمین:امممم یه کاپوچینو لطفا.
جنی:چشم سری آماده میشه.
ویو ا.ت:داشتم کاپوچینو رو درس میکردم که یهو جنی با ذوق اومد.
ا.ت:چی شده؟
جنی:گفتم چی میل دارین پسره بهم گفت لباتوووو عررررر(با ذوق فراوان)
ا.ت:کدومشونننننننننن؟(با داد و اصبانیت)
جنی:بابا همونی که گفتم دیونه:/
ا.ت اها
(هردوتاشون خندیدن)
ویو ا.ت:کاپوچینو رو درست کردمو بردم تا بهش بدم،گزاشتم سر میز و داشتم میومدم که یهو دستمو کشید و بعد.....
بچه ها ساعت چهار پارت دوم رو میزارم🤍
حمایت کنین:)♡
#p1
سلام من ا.ت هستم و 22سالم هستش و تو یه کافه کار میکنم.
سلام من جئون کوک هستم و مدیر کل شرکت لوانگس هستم.
ویو ا.ت:هااااااااااا (یه خمیازه) یخ نگا ب ساعت کردم و چشمم شد اندازه گردو ساعت شیشهههه رئیس منو میکشه ههه سری یه چایی خوردمو یه آرایش ملایم کردمو لباس پوشیدم و راه افتادم.
ویو کوک:با دادو فریادای تهیونگ بلند شدم و با همون موهای بهم ریخته رفتم یه چیزی خوردمو لباس پوشیدمو خودمو مرتب کردم و راه افتادم
☆پرش زمانی به وقتی که کوک و جیمین میخوان برن به کافه☆
ویو ا.ت:داشتم شیشه رو پاک میکردم که یهو دوتا پسر خوشتیپ دیدم ولی سمت چپی خیلی خوب بود عررر سری چنی رو صدا زدم.
ا.ت:جنیییییی
جنی:ها کی من بله:|
ا.ت:حواست کجاس
جنی:به جلوم
ا.ت:به کدومشوننننن
جنی :چته دیونه به سمت راستی
ا.ت:اها اوک مم ب سمت چپی
*ادمین:یهو باهم به جیغ کشیدنو رفتن تا خودشونو مرتب کنن*
ویو کوک:سرمو آوردم بالا و دیدم یه دختر به شکل خیلی بامزهای به شیشه چسبیده و زل زده به من یهو قبلم مث چی زد.
کوک:جیمین
جیمین:بل
کوک:من عاشق شدم::::::::|||
جیمین:عاشق کیییبی(با داد و تعجب)
کوک:جلو رو برانداز کن
جیمین:اووو چ دختری
کوک:هوشش
جیمین:من با اونیکیم نه عشق تو نه به باره نه ب داره آقا غیرتی شده
کوک:اها خا چیکار کنم وقتی بهش نگا میکنم قلبم تند میزنه.
ویو کوک:وارد کافه شدمو رد یه میز با جیمین نشستیم.
ا.ت:سلام آقا چی میل دارین؟
کوک:یه کاپوچینو
ا.ت:چشم الان آماده میکنم.
جنی:آقا شما چی میل دارین؟
جیمین:لباتو(فیشاررررر)
جنی:چی؟
*ادمین:کوک یدونه زد به پای جیمین که به خودش بیاد*
جیمین:امممم یه کاپوچینو لطفا.
جنی:چشم سری آماده میشه.
ویو ا.ت:داشتم کاپوچینو رو درس میکردم که یهو جنی با ذوق اومد.
ا.ت:چی شده؟
جنی:گفتم چی میل دارین پسره بهم گفت لباتوووو عررررر(با ذوق فراوان)
ا.ت:کدومشونننننننننن؟(با داد و اصبانیت)
جنی:بابا همونی که گفتم دیونه:/
ا.ت اها
(هردوتاشون خندیدن)
ویو ا.ت:کاپوچینو رو درست کردمو بردم تا بهش بدم،گزاشتم سر میز و داشتم میومدم که یهو دستمو کشید و بعد.....
بچه ها ساعت چهار پارت دوم رو میزارم🤍
حمایت کنین:)♡
۵.۸k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.