عموی عزیزم بار سفر بست...

عمو جان
دیشب مسیر زندگی را مرور کردم و در هر مناسبتی پای حضور شما در خاطرات من فراوان بود.
خاطراتی از سال‌های دور تا مناسبت های اخیر
خاطرات روزهای نوجوانی و انتظار برای مسافرت شما به یزد
خاطرات روزهای جنگ و موشک باران رژیم بعثی و حضور چند ساله ی شما در یزد
خاطرات سال‌های شهادت محمد حسین و تشییع جنازه باباحسین
خاطرات انارچینی های هر ساله
حضور در مراسم های عزا و شادی
و در این سال‌های اخیر و مسافرت ماهیانه من به تهران و این‌که پروازها تاخیر نداشته باشد که بتوانم اندکی از وقت خود را سراغ شما بیایم و از دیدن شما لذت ببرم.
آخرین خاطره از شما، بزرگ ترین حسرت زندگی من شد که بدجور مرا اذیت می کند.
آخرین سفر زیارتی شما در کنار مضجع پاک و نورانی امام رضا علیه السلام را من هم مشهد بودم و در سر قرار زیارت، چه حکمتی بود که به فاصله یک صحن، تب بالا و تشنج پسرم نگذاشت برای آخرین بار شما را ببینم. حسرتی که با خود به گور خواهم برد...
عمو جان
سفر به سلامت...
امروز محمد حسین ان شاءالله به استقبال شما خواهد آمد و شما را همنشین اولیاءالله خواهد کرد...
قسمتی از دعای همیشگی من شدید ...
روحتان شاد...
دیدار به قیامت
#عمو #بهترین_عموی_دنیا
#حاج_حبیب_الله_نبی_زاده
#محمد_جواد_نبی_زاده
#ایران #یزد #تفت #فراشاه
#محرم_الحرام۱۴۴۴