یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را

یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را
تا آب کند این دل یخ بسته ی ما را

من سردم و سردم، تو شرر باش و بسوزان
من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را

از دیده برآنم همه را جز تو برانم
پاکیزه کنم پیش رُخت آینه ها را

گر دیر و اگر زود ، خوشا عشق که آمد
آمد که کند شاد و دهد شور فضا را

می خواهمت آن قَدْر که اندازه ندانم
پیش دو جهان عرضه توان کرد
دیدگاه ها (۱)

باران که حرف گوش نمیکند میبارد حداقل تو چترت را نبر، آدمیزاد...

آرام بگیــر دلـــم ... !میـــدانـم دلتنـگـش هستــی... میـــد...

تُـــو ، مَمنوعـــه ای ...! ولـی مَــن تُــو را در رویـــایم...

.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط