پهن می کنم قالیچه ی صبح را
پهن می کنم قالیچه ی صبح را
بر ایوان خیال
تعارف می زنم به آفتاب
تا بنشیند
کنار هیاهوی گلدان ها
تا قبله کج کنند آفتاب گردان ها
و مشتی آب
تعارف آیینه ....
تا سبز شود چشمانت
در عمیق آبی اشک هایم
تا دریا
تو را بیاورد
تا من
منِ من ...
تا روسری ام
پر از آسمان و گندم و پرنده شود و
از هیچ فصلی جا نمانم..
بر ایوان خیال
تعارف می زنم به آفتاب
تا بنشیند
کنار هیاهوی گلدان ها
تا قبله کج کنند آفتاب گردان ها
و مشتی آب
تعارف آیینه ....
تا سبز شود چشمانت
در عمیق آبی اشک هایم
تا دریا
تو را بیاورد
تا من
منِ من ...
تا روسری ام
پر از آسمان و گندم و پرنده شود و
از هیچ فصلی جا نمانم..
۳.۱k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲