خورشید غم از سینهی ابری تابید

خورشیدِ غـم، از سینه‌یِ اَبرَی تابید!

از نالـــه‌ی من، عالــَــــم وُ آدم نالید!

تن‌پوشِ دلـــم را به سرابت شُستم،

در بستــرِ بَرفَی، نَـــمِ بـــاران بارید!
دیدگاه ها (۵)

فقط کافیستهر از گاهی در زندگیپشت کنی به تمامِ آنهایی کهچشمِ ...

سرت رو بالا بگیرقلبتو باز کنروزهای بهتر میان ...

می نشینم لب حوضروشنی من گل آبچہ درونم تنہـاست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط