𝒊𝒎 𝒄𝒓𝒂𝒛𝒚
𝒊𝒎 𝒄𝒓𝒂𝒛𝒚
P:8
~چند دیقه دیگه نظرت عوض میشه!
پنج دیقه بعد....
+تند تررهوففف!
ازت جدا شد خسته شدین بغلت کرد خوابیدین
ویو سوج
صبح پاشدم دلم خیلی درد میکرد رفتم دستشویی کارای لازمو کردم اومدم بیرون صبحونه رو براش اماده کردم قهوه برای خودم درست کردم
~صبح بخیر!
+...... (درحال اواز خوندن )
~اهم اهم.. گفتم صبح بخیر!
+ هوفف صبح بخیر 🙄
ویو ته
رفتم تو اتاقم لباسای مدرسه رو پوشیدم یه کاپشن پوشیدم داشتم صبحونه میخوردم یه لحظه به صورتش نگاه کردم بدون کنترل خندم گرفت وقتی برگشت خندرو از لبم برداشتم
~امروز ممکنه خواهرم بیاد هلن... خدافظ!
+خو که چی خدافظ!
چند دیقه بعد ظرفارو گذاشتم تو اشپز خونه و شستم اومدم تو حال تا اومدم بشینم یکی درو زد
+ اومدمممم
&سلام من هلنم خواهر وی و شما کی هستین؟
+ امم... چیزه سلام من سوجین هستم من..... امممم.
&؟؟؟ کی هستی؟
+من خدمتکار نیستم ولی دوستشم دوست معمولی
صدای پا اومد هلن سرشو برگردوند
&عع جونگ کوکااا سلام( پرید بغلش)
^سللم هلنمممم
+امم سلام بفرمایید تو :)
ویو کوک
یه لحظه سرمو اوردم بالا دیدم یه دختر خوشگل با پیرن صورتی وایساده جلوی در خیلی خوشگل بود!
^ته ته اینجا نیس؟ رفته مدرسه؟
+ب... بله رفته :»
^خو اوکی من رفتم اومدم ببینیمش :)
&(اومد تو ) وای دلم برای این عمارت بزرگ تنگ شده بود!
+ع... عاها
رفت تو اتاق تا لباساشو دراره!
ویو هلن
رفتم تو اتاق دیدم کلی خون روی تخت بود اول گفتم نکنه قتل باشه؟ یا وای من چقد منحرفم!
&چیزه میگم دیشب چه اتفاقی افتاده که رو تخت خونیه؟
+داشتم فکر میکردم که چی بهش بگم؟( ام چیزه داداشت منو کرده )
&اوهههه چیکار کردی که اینجوری شده؟ 🗿
+ولششش............
&اوک دوست داری باهم بریم بیرون؟
+یسسس
&لباس داری اگه نداری بپر بریم خونه ما 🎻
+نه دارم! :»
&اوکی بپوش بریم 👀
پایان پارت ۸ :) بفرمایید ممکنه پارت بعدی یه ذره دیر تر بزارم اوک 🗿
P:8
~چند دیقه دیگه نظرت عوض میشه!
پنج دیقه بعد....
+تند تررهوففف!
ازت جدا شد خسته شدین بغلت کرد خوابیدین
ویو سوج
صبح پاشدم دلم خیلی درد میکرد رفتم دستشویی کارای لازمو کردم اومدم بیرون صبحونه رو براش اماده کردم قهوه برای خودم درست کردم
~صبح بخیر!
+...... (درحال اواز خوندن )
~اهم اهم.. گفتم صبح بخیر!
+ هوفف صبح بخیر 🙄
ویو ته
رفتم تو اتاقم لباسای مدرسه رو پوشیدم یه کاپشن پوشیدم داشتم صبحونه میخوردم یه لحظه به صورتش نگاه کردم بدون کنترل خندم گرفت وقتی برگشت خندرو از لبم برداشتم
~امروز ممکنه خواهرم بیاد هلن... خدافظ!
+خو که چی خدافظ!
چند دیقه بعد ظرفارو گذاشتم تو اشپز خونه و شستم اومدم تو حال تا اومدم بشینم یکی درو زد
+ اومدمممم
&سلام من هلنم خواهر وی و شما کی هستین؟
+ امم... چیزه سلام من سوجین هستم من..... امممم.
&؟؟؟ کی هستی؟
+من خدمتکار نیستم ولی دوستشم دوست معمولی
صدای پا اومد هلن سرشو برگردوند
&عع جونگ کوکااا سلام( پرید بغلش)
^سللم هلنمممم
+امم سلام بفرمایید تو :)
ویو کوک
یه لحظه سرمو اوردم بالا دیدم یه دختر خوشگل با پیرن صورتی وایساده جلوی در خیلی خوشگل بود!
^ته ته اینجا نیس؟ رفته مدرسه؟
+ب... بله رفته :»
^خو اوکی من رفتم اومدم ببینیمش :)
&(اومد تو ) وای دلم برای این عمارت بزرگ تنگ شده بود!
+ع... عاها
رفت تو اتاق تا لباساشو دراره!
ویو هلن
رفتم تو اتاق دیدم کلی خون روی تخت بود اول گفتم نکنه قتل باشه؟ یا وای من چقد منحرفم!
&چیزه میگم دیشب چه اتفاقی افتاده که رو تخت خونیه؟
+داشتم فکر میکردم که چی بهش بگم؟( ام چیزه داداشت منو کرده )
&اوهههه چیکار کردی که اینجوری شده؟ 🗿
+ولششش............
&اوک دوست داری باهم بریم بیرون؟
+یسسس
&لباس داری اگه نداری بپر بریم خونه ما 🎻
+نه دارم! :»
&اوکی بپوش بریم 👀
پایان پارت ۸ :) بفرمایید ممکنه پارت بعدی یه ذره دیر تر بزارم اوک 🗿
۲۰.۴k
۳۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.