پارت

پارت ۳
باکوگو جواب داد
باکوگو کاتسوکی 💢💢
ت٫ا: ها می تونم کاراملی صدات بزنم
باکوگو: نخیر نفله 💢💢💥💥
تا باشه باشه نخوریمون 😏
باکوگو:,نفله یه......
آیزاوا سنسه آمد
آیزاوا سنسه:خوب بچه‌ها بریم سراغ درسمون

نویسنده :خوب بچه‌ها من اینجاشو خلاصه کردم الان وقت زنگ آخره

همه بچه‌ها رفتن فقط من مونده بودم داشتم وسایلامو جمع می‌کردم که یهو فهمیدم کلیدم نیست با نگرانی اونور و اینور نگاه می‌کرد که یهو صدای چیزی که انگار داشت تکون می‌خورد بالا رو نگاه کردم که دیدم باکوگو دستشو برده بود بالا و کلید منو داشت تکون می‌داد
با عصبانیت بهش نگاه کردم فکر کردم اون از کیفم برداشتم
ت٫ا: هی کلید من دست تو چیکار می‌کنه 😠 اون تو کیف من بود 😡💢

باکوگو: هوی جوجه نفله کلید تو راه افتاده بود من برداشتم تا به تو بدم الکی تهمت نزن 💥💢
در ذهن ت٫ا
ها اوه آره وای بد جوری خجالت میکشم
رفتم جلوش و معذرت خواستم
بعد کیفمو برداشتم با همدیگه رفتیم
هم مسیر بودیم کیفمو بغل کردم

ت٫ا :کاتسوکی از تهمتی که بهت زدم خیلی ناراحتی واقعاً ازت معذرت می‌خوام😣

باکوگو: یه نفس عمیق کشید ........(و جوابی نداد )
در ذهن ت٫ا
وای حتماً خیلی از دستم ناراحته باید از دلش در بیارم چیکار کنم 😣😣😣 (دور و ورش رو نگاه کرد)
گفتم...................
نویسنده: یعنی چی می‌خواد به باکوگو بگه ؟؟؟

ادامه دارد.

دیگه ببخشید کم بود پارت بعد جبران می‌کنم

لایک و کامنت یادتون نره❤️🤍

امیدوارم خوشتون اومده باشه❤️
دیدگاه ها (۳۱)

پارت ۴گفتم: باکوگو اینجا خونه ای منه 😣باکوگو: باشه خداحافظ ن...

باکوگو

پچه ها ما سه روزه پشت سر هم هیچ درسی نداریم امروزم همینطور ب...

بگین 🙂😁😁

ادامه تک پارتی سرو تصمیم گرفتم گشادی رو کنار بذارم و بیام اد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط