مثل نسیم آمدی پنجره معنا گرفت

مثل نسیم آمدی ، پنجره معنا گرفت
آینه با دیدنت ، رنگ تماشا گرفت

من همه تن خستگی ، تو همه دل اشتیاق
رخوت خاموش من ، تشنه یک اتفاق

صاعقه زد آسمان ، باز به فرمان من
گندم و سیب و دروغ ، فرصت ویران شدن

پشت نفسهای باغ ، شعله ی فانوس مرد
هرم نگاهت مرا ، تا شب کابوس برد

شب که به فردا رسید ، باد تو را برده بود
صبح دل آینه ،باز ترک خورده بود

کاش در اغوش باد ، خانه نمی ساختم
آخر این شعر باز ، قافیه را باختم
دیدگاه ها (۶)

193 سال پیش در چنین روزیدر یک خانواده فقیر انگلیسیپسری به دن...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

هی پشت هم سیگار و موسیقیتا بگذره روزای دلگیرتتو گریه می کردی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط