سلاممم دوستان بالاخره اومدم پارت بدم ببخشید که طول کشید ا
سلاممم دوستان بالاخره اومدم پارت بدم ببخشید که طول کشید اما می خواهم جبران کنم
پارت25. موضوع: گربه
چویا: هیییی چرا هر کس منو با این گربه می بینه حسودیش میاددد o(╥﹏╥)o
موری: چویاااا
چویا: هومم موری
موری: اممم چیزه...... چویا امروز یک ماموریت خیلییی مهم داریم
چویا: چی؟
موری؛: ببین یک زنی به اسم مگی در علیه مافیای بندر ایستاده و یک جورایی خطر بزرگی برامونه می تونی بری از صحنه ی روزگار محوش کنی
چویا: چرا خودتون نمیرید؟؟؟
موری؛: اخه من به خانومه نمی تونم صدمه بزنمم
چویا: باشه
موری: فقط یک چیزی چویا سان نباید با گربهه برید اخه این یک ماموریته
چویا: خیل خب اماااا.... اکوتاگاواااااااااااااااااااااااااا*عربده زدن*
اکوتاگاوا: چیععععععععععع چیشدهههه
چویا: لطف کن و از گربم مراقبت کن ^o^
اکوتاگاوا: برای این عربده می زنی؟؟ در ضمن این گربهه رو کی خریدی چویا امکان نداره بگذارم بیاریش خونه
از زبون نویسنده: اقا یک توضیحی اول بدم ببین درسته چویا و اکوتاگاوا و موری خونه های جدا دارن اما یک خونه ای هست که اکوتا و موری و چویا باهم داخلش زندگی می کنن گاهی اوقات چویا و اکوتاگاوا باهم می رن اونجا و گاهی اوقات اونجا باهم می خوابن از این اکوتاگاوا میگه چویا امکان نداره بگذارم بیاریش خونه در ضمن اینم بگم که موری تو مافیا باید حواسش به همه چیزز باشه اما موری بیشترین کسانی که تو مافیا دوست داره چویا و اکوتاگاوا هستش موری چویا و اکوتاگاوا رو مثل پچه های خودش دوست داره تو مانگا هم اینو گفت که موری چویا و اکوتاگاوا رو مثل بچه هاش دوست داره
چویا: باشه باشه نمیارمش خونه
اکوتاگاوا:خوبه
چویا: حالا این گربه رو بگیر کلیییییی کار دارم خدافظ
اکوتاگاوا: خدافظ....*یهو موری مثل برق گربه رو گرفت و کشتتتت*
اکوتاگاوا: چیکاررررر می کنییییییی
موری: هیچی بابا فقط گربهه رو کشتم
اکوتاگاوا: اره میدونم اما چویا خیلییی. ناراحت می شه حالا می خوای بهش چی بگیییی؟؟؟
موری: بهش الکی میگیم گربت از پنجره پرید پایین و دیگه نمی دونم زندست یا مرده *یهو گربهه رو پرت کرد پایین*
اکوتاگاوا: باشه اما چویا خیلی ناراحت میشه
موری: براش پتروس می خرم خوشحال میشه ╮(╯▽╰)╭
اکوتاگاوا: باشه ببینیم دیگه چی میشه
بعد از دو ساعت بعد
چویا؛: من اومدممممم o(╥﹏╥)o o(╥﹏╥)o o(╥﹏╥)o
موری و اکوتاگاوا باهم: خوش اومدی
چویا: خبب کاکایی جونم کجاستتت دلم حسابی براش تنگ شده در حدی که که می خواهم بخورمش
موری: اممم چیزه بعد از این حرفایی که بهت میگم بجاش برات پترووس می خرم
چویا: چه اتفاقی افتاده؟؟ (?_?) (!_!)
موری: گربت اشتباهی از دستمون فرار کرد و خودشو از پنجره پرت کرد پایین دیگه نمی دونم مرده یا زنده
چویا:....
موری: چویا
چویا:....
موری: چویا
چویا:...
موری: چویا حرف بزن😥😥
چویا:*گریه کردننن شدیدد*ههععهلییعبعاهتههتاهخههههههههههههههههههههههه (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) o(╥﹏╥)o o(╥﹏╥)o o(╥﹏╥)o o(╥﹏╥)o 😭😭😢😢😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭گـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــربــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمـــ😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
اکوتا: بجاش بذات پتروس می خرم
چویا: اکوتااااا موریییی*از عصبانیت قرمز شدن*می کشمتونننننننن😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡
اکوتا و موری: الفرارررررررر
ـ
بعد از30 ذقیقه بعد
چویا: مرسی برام پتروس خریدی \(^_^)/
موری: خواهش میکنم این بهتریت راه برای اینکه نکشیم بود o(╥﹏╥)o
چویا: من می رم خونه شب بخیر
موری و اکوتا: شب بخیر خوب بخوابی
15 دقیقه ی بعد
چویا: دازای گربم مرددددد
دازای: خدارو شکر
چویاا: در عوضش پتروس خریدم (✪‿✪)
دازای: افرین حالا بیا بشیننن
چویا: *نشستن *
خب دوستان تمام می دونم بی کزه شد اما نگران نباشید الان یک پارت دیگه برای جبران می دهم (✪‿✪) o(╥﹏╥)o اما دوستان بببینید پارت بعد هنتایه جنبه ندارید نخوانید (✪‿✪) خب دیگه باییی
پارت25. موضوع: گربه
چویا: هیییی چرا هر کس منو با این گربه می بینه حسودیش میاددد o(╥﹏╥)o
موری: چویاااا
چویا: هومم موری
موری: اممم چیزه...... چویا امروز یک ماموریت خیلییی مهم داریم
چویا: چی؟
موری؛: ببین یک زنی به اسم مگی در علیه مافیای بندر ایستاده و یک جورایی خطر بزرگی برامونه می تونی بری از صحنه ی روزگار محوش کنی
چویا: چرا خودتون نمیرید؟؟؟
موری؛: اخه من به خانومه نمی تونم صدمه بزنمم
چویا: باشه
موری: فقط یک چیزی چویا سان نباید با گربهه برید اخه این یک ماموریته
چویا: خیل خب اماااا.... اکوتاگاواااااااااااااااااااااااااا*عربده زدن*
اکوتاگاوا: چیععععععععععع چیشدهههه
چویا: لطف کن و از گربم مراقبت کن ^o^
اکوتاگاوا: برای این عربده می زنی؟؟ در ضمن این گربهه رو کی خریدی چویا امکان نداره بگذارم بیاریش خونه
از زبون نویسنده: اقا یک توضیحی اول بدم ببین درسته چویا و اکوتاگاوا و موری خونه های جدا دارن اما یک خونه ای هست که اکوتا و موری و چویا باهم داخلش زندگی می کنن گاهی اوقات چویا و اکوتاگاوا باهم می رن اونجا و گاهی اوقات اونجا باهم می خوابن از این اکوتاگاوا میگه چویا امکان نداره بگذارم بیاریش خونه در ضمن اینم بگم که موری تو مافیا باید حواسش به همه چیزز باشه اما موری بیشترین کسانی که تو مافیا دوست داره چویا و اکوتاگاوا هستش موری چویا و اکوتاگاوا رو مثل پچه های خودش دوست داره تو مانگا هم اینو گفت که موری چویا و اکوتاگاوا رو مثل بچه هاش دوست داره
چویا: باشه باشه نمیارمش خونه
اکوتاگاوا:خوبه
چویا: حالا این گربه رو بگیر کلیییییی کار دارم خدافظ
اکوتاگاوا: خدافظ....*یهو موری مثل برق گربه رو گرفت و کشتتتت*
اکوتاگاوا: چیکاررررر می کنییییییی
موری: هیچی بابا فقط گربهه رو کشتم
اکوتاگاوا: اره میدونم اما چویا خیلییی. ناراحت می شه حالا می خوای بهش چی بگیییی؟؟؟
موری: بهش الکی میگیم گربت از پنجره پرید پایین و دیگه نمی دونم زندست یا مرده *یهو گربهه رو پرت کرد پایین*
اکوتاگاوا: باشه اما چویا خیلی ناراحت میشه
موری: براش پتروس می خرم خوشحال میشه ╮(╯▽╰)╭
اکوتاگاوا: باشه ببینیم دیگه چی میشه
بعد از دو ساعت بعد
چویا؛: من اومدممممم o(╥﹏╥)o o(╥﹏╥)o o(╥﹏╥)o
موری و اکوتاگاوا باهم: خوش اومدی
چویا: خبب کاکایی جونم کجاستتت دلم حسابی براش تنگ شده در حدی که که می خواهم بخورمش
موری: اممم چیزه بعد از این حرفایی که بهت میگم بجاش برات پترووس می خرم
چویا: چه اتفاقی افتاده؟؟ (?_?) (!_!)
موری: گربت اشتباهی از دستمون فرار کرد و خودشو از پنجره پرت کرد پایین دیگه نمی دونم مرده یا زنده
چویا:....
موری: چویا
چویا:....
موری: چویا
چویا:...
موری: چویا حرف بزن😥😥
چویا:*گریه کردننن شدیدد*ههععهلییعبعاهتههتاهخههههههههههههههههههههههه (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (╥╯﹏╰╥) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) (*꒦ິ⌓꒦ີ) o(╥﹏╥)o o(╥﹏╥)o o(╥﹏╥)o o(╥﹏╥)o 😭😭😢😢😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭گـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــربــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمـــ😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
اکوتا: بجاش بذات پتروس می خرم
چویا: اکوتااااا موریییی*از عصبانیت قرمز شدن*می کشمتونننننننن😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡
اکوتا و موری: الفرارررررررر
ـ
بعد از30 ذقیقه بعد
چویا: مرسی برام پتروس خریدی \(^_^)/
موری: خواهش میکنم این بهتریت راه برای اینکه نکشیم بود o(╥﹏╥)o
چویا: من می رم خونه شب بخیر
موری و اکوتا: شب بخیر خوب بخوابی
15 دقیقه ی بعد
چویا: دازای گربم مرددددد
دازای: خدارو شکر
چویاا: در عوضش پتروس خریدم (✪‿✪)
دازای: افرین حالا بیا بشیننن
چویا: *نشستن *
خب دوستان تمام می دونم بی کزه شد اما نگران نباشید الان یک پارت دیگه برای جبران می دهم (✪‿✪) o(╥﹏╥)o اما دوستان بببینید پارت بعد هنتایه جنبه ندارید نخوانید (✪‿✪) خب دیگه باییی
۶.۱k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.