مردم اینجا چقدر مهربانند !
مردم اینجا چقدر مهربانند !
دیدند کفش ندارم، برایم پاپوش دوختند ...
دیدند سرما می خورم، سرم کلاه گذاشتند
و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری ...
و دیدند هوا گرم شد، پس کلاهم را برداشتند ،
چون دیدند لباسم کهنه و پاره است ،
به من وصله چسباندند ...
چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم،
محبت کردند و حسابم را رسیدند ...
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ،
نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز ...
روزگار جالبی ست ...
مرغمان تخم نمی گذارد
ولی هر روز گاومان می زاید!
#حسین_پناهی
دیدند کفش ندارم، برایم پاپوش دوختند ...
دیدند سرما می خورم، سرم کلاه گذاشتند
و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری ...
و دیدند هوا گرم شد، پس کلاهم را برداشتند ،
چون دیدند لباسم کهنه و پاره است ،
به من وصله چسباندند ...
چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم،
محبت کردند و حسابم را رسیدند ...
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ،
نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز ...
روزگار جالبی ست ...
مرغمان تخم نمی گذارد
ولی هر روز گاومان می زاید!
#حسین_پناهی
۸۷۲
۲۸ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.