ووااایییی جونگ میییننننن فدا لبخندددتتت( ˘ ³˘)♥
ووااایییی جونگ میییننننن فدا لبخندددتتت( ˘ ³˘)♥
یه خاطره طنززززز از دابل اسسسس..^^
کل گروه باهم به یه رستوران ژاپنی که نزدیک فن میتینگشون بوده میرن
طبق معمول کیو بلند میشه میره دستشویی ..........از رفتنش مدت زیادی میگذره ولی خبری از کیو نیس (^.^)...بچه ها جونگ مین و میفرستن دنبالش اونم میره تو دستشویی و صداش میزنه
جونگمین :: وقتی رفتم اونجا کسی نبود \(〇_o)/منم شروع کردم صدا زدنش ،،یه دفعه دیدم داره باصدای ارم اسممو زمزمه میکنه
کیو : جونگ مین توییییی؟؟؟..............
رفتم جلو صداش از پشت یکی از دستشویی ها که درش بسته بود میومد ..مونده بودم چی شده که نمیاد بیرون .؟!!
وقتی بهم گفت چی شده اونقدرررر خندیدممممم که سرم گیج رفتتتت ..
کیو : جونگ مین دستگیره رو شکوندممممم،،، همینجا هم نشستممم.. در قفل شده روممم باززز نمیییشهههههه ..،(´∀`)♡
خلاصه جونگی میره و مدیر رستوران رو خبر میکنه و میان کیو رو نجات میدننننن (ااوووفففف از دست این پسسررر)
هیونگ بعدا گفته :،حالا جالب بودن این قضیه به کنار ما وقتی کیو دیر کرده بود و جونگی رو فرستاده بودیم دنبالش نصف عمرمون ررررففففتتتتت
جونگمین همش غر میزد و نمیخواس از جاش بلند شه دوساعت داشتیم باهاش سروکله میزدیم
خبرنگار:خب چرا خودتون نرفتید؟؟؟
هیون : نمیخواستیم از جامون پاشیممممم (هیووننن تنبببللللللل)(*^3^)/~♡
یه خاطره طنززززز از دابل اسسسس..^^
کل گروه باهم به یه رستوران ژاپنی که نزدیک فن میتینگشون بوده میرن
طبق معمول کیو بلند میشه میره دستشویی ..........از رفتنش مدت زیادی میگذره ولی خبری از کیو نیس (^.^)...بچه ها جونگ مین و میفرستن دنبالش اونم میره تو دستشویی و صداش میزنه
جونگمین :: وقتی رفتم اونجا کسی نبود \(〇_o)/منم شروع کردم صدا زدنش ،،یه دفعه دیدم داره باصدای ارم اسممو زمزمه میکنه
کیو : جونگ مین توییییی؟؟؟..............
رفتم جلو صداش از پشت یکی از دستشویی ها که درش بسته بود میومد ..مونده بودم چی شده که نمیاد بیرون .؟!!
وقتی بهم گفت چی شده اونقدرررر خندیدممممم که سرم گیج رفتتتت ..
کیو : جونگ مین دستگیره رو شکوندممممم،،، همینجا هم نشستممم.. در قفل شده روممم باززز نمیییشهههههه ..،(´∀`)♡
خلاصه جونگی میره و مدیر رستوران رو خبر میکنه و میان کیو رو نجات میدننننن (ااوووفففف از دست این پسسررر)
هیونگ بعدا گفته :،حالا جالب بودن این قضیه به کنار ما وقتی کیو دیر کرده بود و جونگی رو فرستاده بودیم دنبالش نصف عمرمون ررررففففتتتتت
جونگمین همش غر میزد و نمیخواس از جاش بلند شه دوساعت داشتیم باهاش سروکله میزدیم
خبرنگار:خب چرا خودتون نرفتید؟؟؟
هیون : نمیخواستیم از جامون پاشیممممم (هیووننن تنبببللللللل)(*^3^)/~♡
۳۶.۲k
۰۷ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.