چندپارتی
چندپارتی
خیانت
پارت۳
دست گلی رو از دست خانم گلفروش گرفت و سرش رو به معنای احترام خم کرد.
تهیونگ:ممنون
قدم اولش رو برداشته بود و میخواست به راهش ادامه بده که صدای از پشتسرش شنید،برگشت و به شخص که داشت باهاش حرف میزد نگاه کرد،خانمگلفروش بود.
گ/ف:گلی که تو دستته به معنی عشق و دوست داشتنه امیدوارم بهش اونقدر محبت کرده باشی که با دیدن این گل تعجب نکنه،به آدما تا زندهان باید محبت بشه نه زمانیکه میمرند.
تهیونگ:میدونم خانم ولی بعضی شخصیت ها محبت رو نادیده گرفته هرچه میخواد رو انجام میده.
گ/ف:شاید دلیلی داشتو شایدم مجبور بود،شاید هم محبت تو براش کافی نبود بعضی وقتها پیش میاد آدمی کاری رو ناخواسته انجام میده فقط چون طرف محبت بیشتر میکنه.
تهیونگ:متأسفم من باید برم.
منتظر شنیدن جوابی از نزد گل فروش نموند و به راهش ادامه داد شاید راست میگفت و مینسو برای کارش دلیلی داشت و شایدم به حرف گلفروش محبت تهیونگ براش کافی نبوده!ولی الان دیر شده بود پشیمون شدن که نمیتونست چیزی رو عوض کنه و نمیتونست عزیزکرده پسرک رو برگردونه.
پسرک با رسیدن به خونه جدید دخترکش زمین نشست و با دست خالیش آروم روی خاک کشید و دخترکش رو از اومدنش خبر کرد.
تهیونگ:مینسو تهیونگی برگشته.
دسته گل رو روی خاک گذاشت،و با چشمای خیس شدهاش شروع کرد زه بیان نمودن جملات که خیلی وقت بود تو دلش نگه داشته بود.
تهیونگ:معذرت میخوام مینسو،نباید بیفکری میکردم باید بیشتر به حرفات گوش میدادم باید بیشتر بهت محبت میکردم،باید به تکتک حرفات گوش میدادم شاید میتونستی دوباره منو راضی کنی تا کنارت باشم،ولی واسم سخت بود باز هم نادیده بگیرم خودت بهتر میدونستی چقدر داشتم واسه داشتنت میجنگیدم،ولی تو نباید اون کار رو میکردی ببین من حتی نمیتونم اسم کاری که انجام دادهیو با زبان بیارم.
تو توجه نکردی که چقدر دوست داشتم به قلب که بارها شکسته بود و دیگه تحمل درد و نداشت توجه نکردی و کاری که ازت خواسته شده بود رو انجام دادی نبايد اینکارو میکردی!
مگه ما نبودیم که بهم قول داده بودند تا ابد کتار هم میمونن و خیانت حکم مرگ رو داره پس نباید خیانت میکردی.
تور مقصر نمیدونم شاید دلیلی داشتی شاید اصلا من واست وجود نداشتم امیدوارم منو بخشیده باشی نمیدونم قراره بعد از این چی بشه میتونم زنده بمونم و یا نه شاید دوباره حالم بدتر از قبل یشه و دیگه کسی نیست با ریختن قهوه روی لباسم و تمیز کردنش با شال گردنش دلم رو به دست بیاره.
لبخند زد و دوباره ادامه داد: درست مثل دیروز یادم میاد تو دلم رو به دست آوردی و من به یه فنجون قهوه دعوتت کنم،آشنایی جذابی بود مینسو،ولی تو موندنی نبودی فقط یچیزی بودی تا فقط برای مدتی زندگی کنم مینسو بدون تو فقط یه مرده متحرکم فقط نفس بکشه و دیگه ندونه واسه چه قراره زنده باشه.
خيانت برای دو دلباخته حکم مرگ رو داشت و دخترک به قولش عمل کرد و با مرگ ثابت کرد روی قولش مونده است. ولی قرار بود پسرک در نبود عزیزکردهاش چیکار کنه دوباره برمیگشت به زندگی و یا مث تعریفی که از خود داشت مانندی مرده متحرکی به زندگی بی معنی خود ادامه میداد؟اینو بزاریم دست سرنوشت.....'پایان '
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
نظرتون؟؟
#درخواستی
#فیک
#تکپارتی
#چندپارتی
خیانت
پارت۳
دست گلی رو از دست خانم گلفروش گرفت و سرش رو به معنای احترام خم کرد.
تهیونگ:ممنون
قدم اولش رو برداشته بود و میخواست به راهش ادامه بده که صدای از پشتسرش شنید،برگشت و به شخص که داشت باهاش حرف میزد نگاه کرد،خانمگلفروش بود.
گ/ف:گلی که تو دستته به معنی عشق و دوست داشتنه امیدوارم بهش اونقدر محبت کرده باشی که با دیدن این گل تعجب نکنه،به آدما تا زندهان باید محبت بشه نه زمانیکه میمرند.
تهیونگ:میدونم خانم ولی بعضی شخصیت ها محبت رو نادیده گرفته هرچه میخواد رو انجام میده.
گ/ف:شاید دلیلی داشتو شایدم مجبور بود،شاید هم محبت تو براش کافی نبود بعضی وقتها پیش میاد آدمی کاری رو ناخواسته انجام میده فقط چون طرف محبت بیشتر میکنه.
تهیونگ:متأسفم من باید برم.
منتظر شنیدن جوابی از نزد گل فروش نموند و به راهش ادامه داد شاید راست میگفت و مینسو برای کارش دلیلی داشت و شایدم به حرف گلفروش محبت تهیونگ براش کافی نبوده!ولی الان دیر شده بود پشیمون شدن که نمیتونست چیزی رو عوض کنه و نمیتونست عزیزکرده پسرک رو برگردونه.
پسرک با رسیدن به خونه جدید دخترکش زمین نشست و با دست خالیش آروم روی خاک کشید و دخترکش رو از اومدنش خبر کرد.
تهیونگ:مینسو تهیونگی برگشته.
دسته گل رو روی خاک گذاشت،و با چشمای خیس شدهاش شروع کرد زه بیان نمودن جملات که خیلی وقت بود تو دلش نگه داشته بود.
تهیونگ:معذرت میخوام مینسو،نباید بیفکری میکردم باید بیشتر به حرفات گوش میدادم باید بیشتر بهت محبت میکردم،باید به تکتک حرفات گوش میدادم شاید میتونستی دوباره منو راضی کنی تا کنارت باشم،ولی واسم سخت بود باز هم نادیده بگیرم خودت بهتر میدونستی چقدر داشتم واسه داشتنت میجنگیدم،ولی تو نباید اون کار رو میکردی ببین من حتی نمیتونم اسم کاری که انجام دادهیو با زبان بیارم.
تو توجه نکردی که چقدر دوست داشتم به قلب که بارها شکسته بود و دیگه تحمل درد و نداشت توجه نکردی و کاری که ازت خواسته شده بود رو انجام دادی نبايد اینکارو میکردی!
مگه ما نبودیم که بهم قول داده بودند تا ابد کتار هم میمونن و خیانت حکم مرگ رو داره پس نباید خیانت میکردی.
تور مقصر نمیدونم شاید دلیلی داشتی شاید اصلا من واست وجود نداشتم امیدوارم منو بخشیده باشی نمیدونم قراره بعد از این چی بشه میتونم زنده بمونم و یا نه شاید دوباره حالم بدتر از قبل یشه و دیگه کسی نیست با ریختن قهوه روی لباسم و تمیز کردنش با شال گردنش دلم رو به دست بیاره.
لبخند زد و دوباره ادامه داد: درست مثل دیروز یادم میاد تو دلم رو به دست آوردی و من به یه فنجون قهوه دعوتت کنم،آشنایی جذابی بود مینسو،ولی تو موندنی نبودی فقط یچیزی بودی تا فقط برای مدتی زندگی کنم مینسو بدون تو فقط یه مرده متحرکم فقط نفس بکشه و دیگه ندونه واسه چه قراره زنده باشه.
خيانت برای دو دلباخته حکم مرگ رو داشت و دخترک به قولش عمل کرد و با مرگ ثابت کرد روی قولش مونده است. ولی قرار بود پسرک در نبود عزیزکردهاش چیکار کنه دوباره برمیگشت به زندگی و یا مث تعریفی که از خود داشت مانندی مرده متحرکی به زندگی بی معنی خود ادامه میداد؟اینو بزاریم دست سرنوشت.....'پایان '
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
نظرتون؟؟
#درخواستی
#فیک
#تکپارتی
#چندپارتی
۷۸۵
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.