دانلود کتاب صوتی کوچکترین چیزها را می دیدم
دانلود کتاب صوتی کوچکترین چیزها را میدیدم
https://xip.li/cbfUQh
📎موضوع: داستان کوتاه
✍نویسنده: ریموند کارور
📒برگردان: شادی شریفیان
📂حجم: 11.4 مگابایت
⏰زمان: 13 دقیقه و 4 ثانیه
کتاب صوتی داستان کوچکترین چیزها را میدیدم اثر ریموند کارور ماجرای زنی به نام نانسی را روایت میکند که صدای در و نردههای حیاط، خواب را از چشمان او ربوده و او در پاسی از شب در جستجوی علل صدا است.
در قسمتی از کتاب صوتی کوچکترین چیزها را میدیدم میشنویم:
روشنایی آن قدر بود که بتوانم تمام چیزهای توی حیاط را ببینم. صندلیهای توی چمن، درخت بید، بند رخت که بین دو تیرک کشیده شده بود، اطلسیها، نردهها و حیاط که چهارطاق باز بود. اما هیچ جنبدهای جنب نمیخورد. از سایههای ترسناک خبری نبود. همهچیز زیر نور مهتاب بود و من کوچکترین چیزها را میدیدم، مثلاً گیرههای روی بندرخت را.
دستهایم را روی شیشه حایل ماه کردم. کمی دیگر نگاه کردم. گوش سپردم. بعد به رختخوابم برگشتم. اما خوابم نمیبرد. هی غلت و و غلت زدم. فکرم پیش دری بود که باز مانده بود. فکرش دست از سرم بر نمیداشت. گوش دادن به نفسهای کلیف وحشتناک بود. دهانش باز مانده و جای خودش که هیچ، بیشتر جای مرا هم اشغال کرده بود.
#کوچکترین_چیزها_را_میدیدم #ریموند_کارور
🆔 @Romandaryaa
https://xip.li/cbfUQh
📎موضوع: داستان کوتاه
✍نویسنده: ریموند کارور
📒برگردان: شادی شریفیان
📂حجم: 11.4 مگابایت
⏰زمان: 13 دقیقه و 4 ثانیه
کتاب صوتی داستان کوچکترین چیزها را میدیدم اثر ریموند کارور ماجرای زنی به نام نانسی را روایت میکند که صدای در و نردههای حیاط، خواب را از چشمان او ربوده و او در پاسی از شب در جستجوی علل صدا است.
در قسمتی از کتاب صوتی کوچکترین چیزها را میدیدم میشنویم:
روشنایی آن قدر بود که بتوانم تمام چیزهای توی حیاط را ببینم. صندلیهای توی چمن، درخت بید، بند رخت که بین دو تیرک کشیده شده بود، اطلسیها، نردهها و حیاط که چهارطاق باز بود. اما هیچ جنبدهای جنب نمیخورد. از سایههای ترسناک خبری نبود. همهچیز زیر نور مهتاب بود و من کوچکترین چیزها را میدیدم، مثلاً گیرههای روی بندرخت را.
دستهایم را روی شیشه حایل ماه کردم. کمی دیگر نگاه کردم. گوش سپردم. بعد به رختخوابم برگشتم. اما خوابم نمیبرد. هی غلت و و غلت زدم. فکرم پیش دری بود که باز مانده بود. فکرش دست از سرم بر نمیداشت. گوش دادن به نفسهای کلیف وحشتناک بود. دهانش باز مانده و جای خودش که هیچ، بیشتر جای مرا هم اشغال کرده بود.
#کوچکترین_چیزها_را_میدیدم #ریموند_کارور
🆔 @Romandaryaa
۷.۲k
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.