black flower(p,241)

black flower(p,241)

اجوما: ممنونم پسر....

سبزیجات رو مقابل تهیونگ هل داد و کنار گوشش زمزمه کرد.

اجوما: شماره ام رو بهت میگم هر موقع که تونستی باهام تماس بگیر تا چیزایی که میدونم رو بهت بگم.


گوشی تهیونگ رو از دستش گرفت و شماره ش رو وارد کرد.

اجوما: حتما باز هم به اینجا سر بزن بیول رو هم همراه خودت بیار تهیونگ شی.

گفت و قبل از اینکه به تهیونگ فرصت حرف زدن بده تنهاشون گذاشت.

تهیونگ مقداری از غذا که الان سرد شده بود رو توی دهنش گذاشت و همونطور که به فکر فرو رفته بود شروع به جویدنش کرد.

پدر و مادر واقعیش....🧠

کسایی که تو چهار سالگیش با یه بدن کبود کنار خیابون رهاش کرده بودند.🧠

اصلا باید دنبالشون می گشت؟🧠

اگه آدمای خوبی بودند که اون کار رو با پسر خودشون نمی کردند.🧠

شاید...🧠

شاید بهتر بود بیخیالشون میشد اما.....🧠

جونگکوک: در مورد چی صحبت می کردید؟

جونگ کوک با کنجکاوی پرسید و رشته ی افکارش رو پاره کرد.

تهیونگ: فکر نمی کنم به تو ربطی داشته باشه.
دیدگاه ها (۸۱)

ناشناس..

black flower(p,242)

black flower(p,240)

black flower(p,239)

black flower(p,237)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط