درخواستی (کوکو اکشن)
درخواستی (کوکو اکشن)
خواهر کوچیک تر کوکو بودی و هر دوتون تو پول در آوردن خیلی خوب بودین
بدون اینکه کسی بفهمه خواهر برادر هستید میرفتید کازینو و هم گروهی میشدید و با شناختی که از هم داشتید بازی هارو میبردید
ولی اینبار فرق داشت حریفتون زیادی باهوش بود نگاه آدما و بادیگارد های دورش هم زیادی ترسناک بود دو طرف میز نشسته بودید با ترس به مرد و بعد به کوکو نگاه کردی ولی قبل از اینکه با کوکو چشم تو چشم بشی با صدای پارس بولداگ سیاهی که آب دهنش بیرون ریخته بود و قلاده ی کلافتی از زنجیر طلا داشت و بغل مرد نشسته بود با ترس به پایین نگاه کردی
کوکو به تو و بعد به مرد نگاه کرد با دید حال تو از جایش بلند شد
کوکو:ما نمیتوانیم بازی کنیم...
یکی از بادیگاردای قول پیکر مرد کوکو رو محکم سر جاش نشوند
مرد با صدای بم گرفته:دختره باهات نسبتی داره
کوکو که از شدت عصبانیت پاش رو تکون میداد:چی...نه معلومه که نه
مرد با یه نیشخند احمقانه:پس چرا بخاطرش بازی رو خراب میکنی...احتمالا دوستش داری
کوکو به تو نگاه کرد و بعد سرش رو پایین انداخت
مرد به یکی از آدماش با چشم علامت داد که تو رو بگیره یه مرد هیکلی سیاه پوست یکی از بازو های نحیف تو رو گرفت و بلندت کرد محکم کمرت رو گرفت و تو رو توی بغل خوش نگه داشت
کوکو با دیدن این صحنه از جاش بلند شد و روی میز پرید و خیلی محکم با مشت به صورت مرد سیاه پوست کوبید و تو رو پشت خودش قایم کرد
مرد خندید:پس دوستش داری بیا سر دختره قمار کنیم تو در مقابل آدمای من اگه بردی دختره مال تو ببرش خونه و اگه نه هر دوتون میمیرید
با تموم شد حرف مرد، هر پنج تا مرد هیکلی اطراف او به کوکو حمله کرد کوکو تو رو عقب حل داد و با مرد ها دعوا کرد
و تو هیچ کاری از دستت بر نمیومدم فقط با گریه نگاه میکردی و التماس میکردی که ولش کنن
بعد از نیم ساعت هر پنج تا مرد پخش زمین شدن با گریه سمت کوکو که تمام بدنش خونی بود و لباس هایش پاره شده بود و از دماغ و دهنش خون میومد دویدی و بغلش کردی
کوکو:گریه نکن آبجی کوچولو من خوبم بیا بریم خونه(با لبخند بی حال)
مرد:پس خواهرته...تو بردی میتوانی بری
کوکو بی توجه به مرد با کمک تو تا جلوی در کازینو آمد تاکسی گرفتی کل راه بغلش کرده بودی و نوازشش میکردی
ا/ت: متاسفم داداشی بخاطر من اینجوری شد...(با گریه)
کوکو:اینو نگو تقصیر تو نبود...بهت قول میدم اگه اون عوضی رو ببینم بخاطر کاری که با تو کرد بکشم...ولی الان حالم خوبه نگران باش
وقتی خونه رسیدید براش لباس آوردی و بدنش رو تمیز کردی و زخماش رو پانسمان کرد
ا/ت: دوست دارم کوکو
کوکو:من بیشتر خرگوش کوچولو
خواهر کوچیک تر کوکو بودی و هر دوتون تو پول در آوردن خیلی خوب بودین
بدون اینکه کسی بفهمه خواهر برادر هستید میرفتید کازینو و هم گروهی میشدید و با شناختی که از هم داشتید بازی هارو میبردید
ولی اینبار فرق داشت حریفتون زیادی باهوش بود نگاه آدما و بادیگارد های دورش هم زیادی ترسناک بود دو طرف میز نشسته بودید با ترس به مرد و بعد به کوکو نگاه کردی ولی قبل از اینکه با کوکو چشم تو چشم بشی با صدای پارس بولداگ سیاهی که آب دهنش بیرون ریخته بود و قلاده ی کلافتی از زنجیر طلا داشت و بغل مرد نشسته بود با ترس به پایین نگاه کردی
کوکو به تو و بعد به مرد نگاه کرد با دید حال تو از جایش بلند شد
کوکو:ما نمیتوانیم بازی کنیم...
یکی از بادیگاردای قول پیکر مرد کوکو رو محکم سر جاش نشوند
مرد با صدای بم گرفته:دختره باهات نسبتی داره
کوکو که از شدت عصبانیت پاش رو تکون میداد:چی...نه معلومه که نه
مرد با یه نیشخند احمقانه:پس چرا بخاطرش بازی رو خراب میکنی...احتمالا دوستش داری
کوکو به تو نگاه کرد و بعد سرش رو پایین انداخت
مرد به یکی از آدماش با چشم علامت داد که تو رو بگیره یه مرد هیکلی سیاه پوست یکی از بازو های نحیف تو رو گرفت و بلندت کرد محکم کمرت رو گرفت و تو رو توی بغل خوش نگه داشت
کوکو با دیدن این صحنه از جاش بلند شد و روی میز پرید و خیلی محکم با مشت به صورت مرد سیاه پوست کوبید و تو رو پشت خودش قایم کرد
مرد خندید:پس دوستش داری بیا سر دختره قمار کنیم تو در مقابل آدمای من اگه بردی دختره مال تو ببرش خونه و اگه نه هر دوتون میمیرید
با تموم شد حرف مرد، هر پنج تا مرد هیکلی اطراف او به کوکو حمله کرد کوکو تو رو عقب حل داد و با مرد ها دعوا کرد
و تو هیچ کاری از دستت بر نمیومدم فقط با گریه نگاه میکردی و التماس میکردی که ولش کنن
بعد از نیم ساعت هر پنج تا مرد پخش زمین شدن با گریه سمت کوکو که تمام بدنش خونی بود و لباس هایش پاره شده بود و از دماغ و دهنش خون میومد دویدی و بغلش کردی
کوکو:گریه نکن آبجی کوچولو من خوبم بیا بریم خونه(با لبخند بی حال)
مرد:پس خواهرته...تو بردی میتوانی بری
کوکو بی توجه به مرد با کمک تو تا جلوی در کازینو آمد تاکسی گرفتی کل راه بغلش کرده بودی و نوازشش میکردی
ا/ت: متاسفم داداشی بخاطر من اینجوری شد...(با گریه)
کوکو:اینو نگو تقصیر تو نبود...بهت قول میدم اگه اون عوضی رو ببینم بخاطر کاری که با تو کرد بکشم...ولی الان حالم خوبه نگران باش
وقتی خونه رسیدید براش لباس آوردی و بدنش رو تمیز کردی و زخماش رو پانسمان کرد
ا/ت: دوست دارم کوکو
کوکو:من بیشتر خرگوش کوچولو
۵.۸k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.