فکر کنم مامانهای قدیم خیلی صبر داشتن مخصوصا وقتی کسی میومد خونمون ما از ...

.
فکر کنم مامانهای قدیم خیلی صبر داشتن! مخصوصا وقتی کسی میومد خونمون، ما از موقعیت حداکثر استفاده رو می‌بردیم! یکی از این موقعیتهای طلایی، وقتی بود که بساط خیاطی مامان پهن میشد... انگار خونه رو ریسه و شرشره زدن واسه جشن ما بچه‌ها. وسط پارچه‌ها می‌لولیدیم و چه صفایی داشت. خود من کارم شنا کردن وسط اقیانوس پارچه‌ها بود!! طفلی مامانم... چی کشیده از دست ما.
گمونم اینم از اون دست خاطره‌هاییه که برای خیلی از بچه‌های قدیم مشترکه...
.
دیدگاه ها (۲۱)

تو گر گناه من شویتوبه نمیکنم ز تو ...جام لبت بنوشمو باز گناه...

‌‌گــــره موے تـــــــو بند ی‌سٺ...؛کہ بر پـــــای دل اسٺ .....

نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشدنشانی ده اگر یابیم وان ا...

اندر دل بی‌وفا غم و ماتم بادآن را که وفا نیست ز عالم کم بادد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط