تب آسمان شدید ست و ستاره سو ندارد
تب آسمان شدید ست و ستاره سو ندارد
چه کنم که ماه م امشب سر گفت و گو ندارد
به کدام کیش و آیین به کدام جاده دل را
تو کشانده ای که جز تو ،سرِ هیچ سو ندارد
من و اشک و آه ماندیم و شبِ سکوت و یادت
نفسم گرفته ،جز تو دلم آرزو ندارد
من خسته را تو امشب بنواز با نگاهی
دل پاره پاره تاب و رمق رفو ندارد
منم و قلم کنار غزلی که ناتمام است
تو بیا که بی تو دیگر قلم آبرو ندارد
چه کنم که ماه م امشب سر گفت و گو ندارد
به کدام کیش و آیین به کدام جاده دل را
تو کشانده ای که جز تو ،سرِ هیچ سو ندارد
من و اشک و آه ماندیم و شبِ سکوت و یادت
نفسم گرفته ،جز تو دلم آرزو ندارد
من خسته را تو امشب بنواز با نگاهی
دل پاره پاره تاب و رمق رفو ندارد
منم و قلم کنار غزلی که ناتمام است
تو بیا که بی تو دیگر قلم آبرو ندارد
۲.۹k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.