قلب ابی
پارت ۶
_دروغ گو
_بهت قول میدم برات مثل یه پدر میشم
دونگ یون بلند میشه و از بالا به سوک جونگ نگاه میکن و به سمت در میره بعد با دستش اشکاش رو پاک میکنه و میره بیرون اتاق
سوک جونگ بلند میشه
_فردا میام اقای لی (لی مدیره پروشگاهه ) شب شده
به سمت در حرکت میکنه و تا قبل از رسیدنش به در اقای لی دستشو میگیره
_قول میدم راضی اش کنم
سوک جونگ سری تکون میده و میره بیرون همونطور که داره پله ها رو طی میکنه ساعتشو میبینه ساعت ۸ شبه بی توجه به ساعت به راهش ادامه میده و از سالن به سمت حیلط میره و از در ورودی خارج میشه
دونگ یون با چیزی توی دستش میره بالا و در اتاق اقای لی رو میزنه و راور میشه و متوجه میشه که سوک جونگ نیست یه لحظه از کاری که کرده پشیمون میشه اقای لی با تعجب میاد جلو و میگه
_چیشده ؟ چمدون دستته
_اقای کی رفتن ؟؟؟
_میخای بری
_سه روز ، امتحانی
_اگه میخای بری فقط زدر باش چون الانه که بره
دونگ یون بدون هیچ حرفی بادو میره سمت در ورودی و با داد میگه
_صبر کنید اقای کیییییی
میایسته و نفس نفس میزنه بعد با تند راه رفتن خودشو به سوک جونگ میرسونه
سوک حونگ با تعجب سر جاش میخکوب میشه و به نزدیک شدن پسر نگاه میکنه
_چیزی شده ؟؟ چرا اومدی پایین
_خواستم یه چیزی بهتون بگم
_چی؟؟؟؟
_خوب....من.....من....باهاتون...موافقت میکنم
بعد از این حرفش به کیوت تریت حالت لبشو غنچه میکنه و با چشماش به سمت دیگه ای خیره میشه که باعث میشه سوک جونگ خنده ی بزرگی بکنه
_این یعنی با من میای
_فقط سه روز
_سه روز ؟؟؟
_ازمایشی
_اقای لی میدونن ؟
_اره بهشون گفتم
_خوب پس سوار شو
و بعد از این حرفش در ماشین رو باز میکنه دونگ یون میره میشینه و و سوک جونگ هم با چشم به چمدون اشاره میکنه که منشی چا متوجه میشه
سوک جونگ میشینه داخل ماشین کنار دونگ یون
منشی چا میره سمت چمدون و اونو بلند میکنه و به سمت صندوق میره اونو میزاره ت صندوق و بعد با ذوق و رقص میره میشینه جلو کنار راننده و راننده استارت میزنه و ماشین شروع میکنه به حرکت کردن
ادامه دارد ...
خوب عزیزای من مرسی که خوندید و باهام بودیدددد
لطفا حمایتم کنید مرسی ازتون
و طبق معمول اگه بالای ۵ تا کام و لایک بگیره من پست بعد رو اپلود میکنم
مرسی ازتووووون 😊😊😊😊
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.