حکایت رفاقت

حکایت رفاقت
حکایت سنگهای کنارساحله
اول یکی یکی
جمعشون میکنی تو بغلت
بعدشم یکی یکی
پرتشون میکنی تو آب
اما بعضی وقتا یه
سنگهای قیمتی گیرت میاد
که هیچوقت
نمیتونی پرتشون کنی
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
دیدگاه ها (۱)

‌ 『 بِسـ❥ــمِـ اللهِ الرحمٰنِ الرحیمْـ 』🌸 【امام علی(؏): ...

تولدت مبارک 🎂 پاییزی که بیست و چهارمین روز از آذر آن سهم تو ...

دلگیر است شب هایِ ابری،وقتی تمامِ آسمان را میگردم،و مهتابِ چ...

این زندگی خیلی کوتاه‌تر از اینه که: بهخصومت بگذره! و قلب‌ها ...

هر عمل کز آدمی سر میزند....

همه راجب شکست عشقی یا راجب حس یک طرفه میگن..با اینکه حس بدتر...

خسته از سرکار برگشتم خونه . .مشغول خوردن شام بودم که داداشم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط