چند پارتی(درخواستی)
چند پارتی(درخواستی)
( وقتی باهاش دعوا میکنی و با اکست میری بار تا حرصشو در بیاری و....)
اولین ضربه....
دومین ضربه ...
سومین ضربه چهارمین ضربه ...
دوست پسرت همش درحال ضربه زدن به بوکس بود باهاش دعوا کردی و یک جورایی انگاری قهر کرده بودی چرا چون اکست بهت پیام داده بود هیونجین نمیتونست چیزی بهت بگه چون خودش میدونست دخترکش هیچ تقصیر و یا گناهی ندارم و در واقع مقصر اصلی خودشه که اصلا حواسی به تو نداشت همین طور داشت به بوکس ضربه میزد و بعضی وقتا داد و فریاد میکشید...
تو روی تخت دراز کشیده بودی و تیشرت هیونجین تنت بود هوفی کشیدی دیگه کلافه شده بودی صدای داد و فریادهای هیونجین داشت تا اتاقت میومد بلند شدی نگاهی به کمد لباست انداختی در کمد باز بود و لباسا دیده میشدن و با دیدن لباسی که سرش با هیونجین دعوا کردی نگاهی بهش کردی هیونجین اوایل آشنایی بهت گفته بود که روی لباس چقدر حساسه و چقدر براش مهمه که چی میپوشی کلافه شده بودی و امشب با اکست ساعت نُوه قرار داشتی و الان ساعت هشت و نیم بود وقت داشتی پس شروع کردی به آماده شدن لباست پیراهن سبز رنگی بود دامن داشت و پایین شوند می افتاده و ترقوه هاتو به نمایش میگذاشت بعد از اینکه کارتو تکمیل کردی نفس عمیقی سر دادی و خودتو به بیرون اتاق هدایت کردی نفس عمیقی کشید و قدماتو آهسته پشت سر گذاشتی بعد از اینکه به در خونه رسیدی خودتو به بیرون هدایت کردی سوار ماشینت شدی و به سمت بار حرکت کردی خیلی زیبا شده بودی و فقط منتظر بودی ببینی بعد از اینکه از بار به خونه برگشتی چه اتفاقی می افته.....
(ادامه دارد.....)
( وقتی باهاش دعوا میکنی و با اکست میری بار تا حرصشو در بیاری و....)
اولین ضربه....
دومین ضربه ...
سومین ضربه چهارمین ضربه ...
دوست پسرت همش درحال ضربه زدن به بوکس بود باهاش دعوا کردی و یک جورایی انگاری قهر کرده بودی چرا چون اکست بهت پیام داده بود هیونجین نمیتونست چیزی بهت بگه چون خودش میدونست دخترکش هیچ تقصیر و یا گناهی ندارم و در واقع مقصر اصلی خودشه که اصلا حواسی به تو نداشت همین طور داشت به بوکس ضربه میزد و بعضی وقتا داد و فریاد میکشید...
تو روی تخت دراز کشیده بودی و تیشرت هیونجین تنت بود هوفی کشیدی دیگه کلافه شده بودی صدای داد و فریادهای هیونجین داشت تا اتاقت میومد بلند شدی نگاهی به کمد لباست انداختی در کمد باز بود و لباسا دیده میشدن و با دیدن لباسی که سرش با هیونجین دعوا کردی نگاهی بهش کردی هیونجین اوایل آشنایی بهت گفته بود که روی لباس چقدر حساسه و چقدر براش مهمه که چی میپوشی کلافه شده بودی و امشب با اکست ساعت نُوه قرار داشتی و الان ساعت هشت و نیم بود وقت داشتی پس شروع کردی به آماده شدن لباست پیراهن سبز رنگی بود دامن داشت و پایین شوند می افتاده و ترقوه هاتو به نمایش میگذاشت بعد از اینکه کارتو تکمیل کردی نفس عمیقی سر دادی و خودتو به بیرون اتاق هدایت کردی نفس عمیقی کشید و قدماتو آهسته پشت سر گذاشتی بعد از اینکه به در خونه رسیدی خودتو به بیرون هدایت کردی سوار ماشینت شدی و به سمت بار حرکت کردی خیلی زیبا شده بودی و فقط منتظر بودی ببینی بعد از اینکه از بار به خونه برگشتی چه اتفاقی می افته.....
(ادامه دارد.....)
۱.۴k
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.