بزرگترین اشتباه(part 3)
بزرگترین اشتباه(part 3)
بدنم سست شده بود تا اینکه اون پسره از پشت جلوی هانما رو گرفت و داد زد: زود باش فرار کن بدووووو.
بدم شروع به درد گرفتن، وای نمیتونم خودمو تکون بدم.
پسره:فرار کنننننن.
تنها کاری که از دستم بر میومد این بود که به سمت پسره برم و دستشو بگیرمو فرار کنم.
پسره:هی داری چی کار میکنی؟ داشتم مشغول میکردم که نیاد دنبالت.
+اینجوری که خودت آسیب میدیدی.
پسره سرشو تکون داد و تا اونجایی که بدنمون توان داشت داشتیم میدویدیم
بالاخره یک جایی وایسادیم تا نفسی تازه کنیم.
پسره:تو خواهر کیساکی تتا هستی؟
+آره
_ببین....ا..اون....هانما...د...دروغ میگفت من برادرتو نکشتم....
+مهم نیست.
_*تعجب
+من با برآورم میونه ی خوبی نداشتم. به هرحال واسم مهم نیست.
دوباره راه افتادیم تا به جای شلوغی برسیم...
~~~~~~~~~~~~~~~
پارت ۳ تقدیم نگاهتون❤
لایک و کامنت فراموش نشه👏🤗
بدنم سست شده بود تا اینکه اون پسره از پشت جلوی هانما رو گرفت و داد زد: زود باش فرار کن بدووووو.
بدم شروع به درد گرفتن، وای نمیتونم خودمو تکون بدم.
پسره:فرار کنننننن.
تنها کاری که از دستم بر میومد این بود که به سمت پسره برم و دستشو بگیرمو فرار کنم.
پسره:هی داری چی کار میکنی؟ داشتم مشغول میکردم که نیاد دنبالت.
+اینجوری که خودت آسیب میدیدی.
پسره سرشو تکون داد و تا اونجایی که بدنمون توان داشت داشتیم میدویدیم
بالاخره یک جایی وایسادیم تا نفسی تازه کنیم.
پسره:تو خواهر کیساکی تتا هستی؟
+آره
_ببین....ا..اون....هانما...د...دروغ میگفت من برادرتو نکشتم....
+مهم نیست.
_*تعجب
+من با برآورم میونه ی خوبی نداشتم. به هرحال واسم مهم نیست.
دوباره راه افتادیم تا به جای شلوغی برسیم...
~~~~~~~~~~~~~~~
پارت ۳ تقدیم نگاهتون❤
لایک و کامنت فراموش نشه👏🤗
۱.۴k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.